2 مهر 28, 1400

بخشش و سخاوت امام زین العابدین

بخشش و سخاوت امام زین العابدین:

محدث قمی‌در کتاب منتهی الامال می‌نویسد: حضرت زین العابدین در شبهای تاریک انبانی را که حاوی کیسه‌های دینار و درهم بود بدوش خود می‌گرفت و برای فقراء میبرد. چه بسا بود که غذا یا هیزم می‌گرفت و برای فقراء می‌برد. ولی برای اینکه آن حضرت را نشناسند صورت خود را می‌پوشانید.

موقعی که حضرت امام زین العابدین از دنیا رحلت کرد و آن بخشش و عطاها از فقراء قطع شد دریافتند آن شخصی که پرستار آنان بود حضرت زین العابدین  بوده!!

وقتی زین العابدین از دنیا رفت و جسد مبارکش را برهنه نموده در مغسل (محل غسل دادن) نهادند دیدند پشت نازنین آن حضرت بجهت بدوش گرفتن انبان و آذوقه بردن برای فقراء نظیر زانوی شتر پینه بسته بود!!

صدوق در کتاب علل الشرایع می‌نویسد: زهری در یکی از شبهای خیلی سرد با حضرت زین العابدین مصادف شد، دید آن حضرت مقداری آرد و هیزم بدوش گرفته و می‌رود.

زهری گفت: یا بن رسول الله اینها چیست که بدوش گرفته‌ای؟ فرمود: من عزم سفری دارم، اینها زاد و توشه‌ای است که برای سفر می‌برم تا در مکان محفوظی بگذارم. زهری گفت:‌ اجازه میدهی تا این غلام من آنها را حمل کند؟ فرمود: نه گفت: خودم آنها را برمی‌دارم؟ فرمود‌: نه، من خودم را از این بالاتر نمی‌دانم که چیزی را که مرا در سفر نجات می‌دهد و به نیکوئی به مقصد می‌رساند حمل نمایم. تو را به خدا قسم می‌دهم که دنبال کار خود برو و مرا واگذار. زهری برگشت، پس از چند روز آن حضرت را ملاقات کرد و گفت: یابن رسول الله! من اثری از آن سفری که فرمودی ندیدم؟ فرمود: این طور نیست که تو گمان میکنی‌، آن سفر سفر موت است که من خودم را برای آن آماده مینمایم.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از صادق آل محمد روایت می‌کنند که فرمود: آن روزی که حضرت علی بن الحسین روزه می‌گرفت دستور می‌داد تا گوسفندی را ذبح می‌کردند، اعضای آن را قطعه قطعه می‌نمودند و طبخ میکردند. وقتی شب می‌شد آن حضرت در حالی که روزه بود بالای دیگهای غذا می‌آمد و بوی چربی غذا را استشمام می‌کرد. آنگاه می‌فرمود:کاسه‌ها را می‌آوردند و پر از غذا می‌کردند و برای قبیله فلان و فلان می‌بردند تا اینکه همه دیگهای غذا تمام می‌شد. بعد از آن یک مقدار نان و خرما می‌آوردند تا آن بزرگوار با آنها افطار می‌کرد!!

صاحب کشف الغمه می‌نویسد: عده‌ای مهمان حضرت امام زین العابدین بودند یکی از خدمتگذاران آن حضرت رفت و سیخ کبابی را از تنور خارج کرد که به آن بزرگوار تقدیم نماید، سیخ کباب از دستش بر سر یکی از کودکان آن حضرت که در زیر نردبان بود افتاد و او را کشت. آن غلام همچنان در حال اضطراب و تحیر ماند ولی حضرت امام زین العابدین  به وی فرمود:أنت حرُّ یعنی تو را در راه خدا آزاد نمودم زیرا تو این عمل را عمداً انجام ندادی. آن گاه دستور فرمود تا آن کودک را به خاک سپردند.

محدث قمی‌می‌نگارد: حضرت زین العابدین کفیل صد (۱۰۰) خانوار از فقرای مدینه بود خیلی مایل بود که: یتیمان، مردم نابینا، اشخاص عاجز و زمین گیر و مسکینان که راه چاره‌ای نداشتند بر سر سفره غذای آن بزرگوار حاضر شوند. موقعی که حاضر می‌شدند، زین العابدین بدست مبارک خود به ایشان غذا می‌داد. هر کدام از آنان که عیال وار بودند برای اهل و عیالشان هم غذا می‌فرستاد. هیچ غذایی میل نمی‌کرد مگر اینکه نظیر آن را صدقه می‌داد.

همین که تاریکی شب جهان را فرا می‌گرفت و چشم خلایق به خواب می‌رفت حضرت زین العابدین بلند می‌شد و آنچه که از قوت و غذای اهل خانه‌اش زیاد آمده بود در انبانی جای می‌داد و بدوش مبارک خود می‌گرفت صورت مقدس خود را می‌پوشانید، آن غذاها را می‌آورد و به فقراء مدینه تقسیم می‌کرد. چه بسا می‌شد که فقراء بر در خانه‌های خود در انتظار آن بزرگوار بودند، وقتی چشمشان به آن حضرت می‌افتاد به یکدیگر می‌گفتند: صاحب انبان رسید.

از کتاب ربیع الابرار زمخشری که یکی از علماء و نویسندگان اهل تسنن به شمار می‌رود نقل شده موقعی که یزید ابن معاویه مسلم بن عقبه (بضم عین و سکون قاف) را برای قتل و غارت مدینه طیبه فرستاد حضرت امام زین العابدین تعداد چهارصد (۴۰۰) زن را که دارای فرزندان زیادی بودند با فرزندان وحشم ایشان کفالت نمود و آنان را جزء اهل و عیال خود قرار داد. خورد و خوراک همه آن افراد را داد تا آن موقعی که لشگر مسلم بن عقبه از مدینه منوره خارج شدند.

 یکی از آن زنان می‌گوید: به خدا قسم در کنار پدر و مادرم یک چنین زندگانی خوب و با آرامشی که در جوار این مرد شریف (یعنی زین العابدین) کردم بخود ندیدم!!

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب می‌نگارد یکی از کنیزان حضرت زین العابدین آب بر سر آن بزرگوار می‌ریخت در آن حینی که آب می‌ریخت خوابش ربود، ابریق از دستش افتاد و سر آن حضرت را شکست زین العابدین خود را بلند نمود و به آن کنیزک نگاهی کرد!! کنیز گفت: خدا می‌فرماید: والکاظمین الغیظ، امام  فرمود: من هم غیظ و غضب خود را فرو بردم کنیز گفت: والعافین عن الناس امام فرمود: خدا تو را عفو فرماید، کنیز گفت: والله یحب المحسنین امام  فرمود: برو! من تو را برای رضای خدا آزاد کردم!!

نیز در کتاب سابق الذکر می‌نویسد: یکی ازکنیزان امام زین العابدین کاسه ای را که غذا در آن بود شکست و رنگ صورتش زرد شد!! حضرت زین العابدین فرمود: (ناراحت مباش برو که من تو را در راه خدا آزاد نمودم.[۱]

۹- تواضع و فروتنی امام زین العابدین:

صدوق از صادق آل محمد روایت می‌کند که می‌فرمود: حضرت زین العابدین  با افرادی که آن بزر

-[۱] همان قبلی ص ۳۵

منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی

0 0 رای ها
امتیاز دهی به مطلب
اشتراک در
اطلاع دهید
guest
0 نظرها
بازخوردهای درون خطی
مشاهده همه نظرات