جلوگیرى یزید از توبیخ ابنزیاد
جلوگیرى یزید از توبیخ ابنزیاد
از نصوص تاریخی استفاده میشود که یزید نه تنها ابنزیاد را به جهت کشتن امام حسین× توبیخ نکرد، بلکه از توبیخ او نیز جلوگیری نمود.
از طبری و دیگران نقل شده:
هنگامی که اسراء را بر یزید وارد کردند، یحییبن حکم با خواندن دو بیت ابن زیاد را بر این عمل توبیخ و سرزنش کرد… ولی یزید مشت محکمی به سینهی او زد و به او گفت: ساکت باش!([۱])
دفاع سرسخت یزید از ابنزیاد، نه تنها دلیل بر رضایت یزید است، بلکه امضایی بر عمل او بوده و در حقیقت این جنایت به امر یزید بوده است.
پنجم: اعتراف فرزند یزید به قاتل بودن پدر
یکی از ادلهای که بر رضایت یزید از شهادت امام حسین× وجود دارد؛ اعتراف فرزندش، معاویهًْبن یزید، بعد از فوت یزید بود، در حالیکه بالای منبر گریه میکرد و میگفت:
ان من اعظم الامور علینا علمنا بسوء مصرعه وبئس منقلبه، وقد قتل عتره رسولالله وأباح الخمر وخرّب الکعبه… فشأنکم أمرکم. والله لئن کانت الدنیا خیراً… ولئن کانت شرا فکفی ذریه أبیسفیان ما أصابوا منها.([۲])
یزید عترت رسول خدا| را به قتل رساند، شرب خمر را مباح کرد و کعبه را تخریب نمود، او اهل جهنم است و بر ما بسیار دشوار است… .
حتی به خاطر جنایتهایش خصوصاً جنایت کربلایش به شدت تبرّی جست تا حدی که از مقام خلافت او نیز استعفا نمود.([۳])
بنابراین در این سخنرانی فرزند یزید به قاتل بودن پدرش اقرار کرده است.
ششم: فرمان یزید به قتل نمایندهی امام حسین×
طبری مورّخ صاحبنام، متن سخنرانی نعمانبن بشیر که به تعبیر او آدمی صلحجو بود را نقل میکند که در بین سخنانش شخصی به نام عبداللهبن مسلمبن سعید حضرمی، از همپیمانان بنیامیه و از هواداران آنان بلند میشود و او را ترسو و ضعیف توصیف میکند و از او میخواهد تا نسبت به فرستادهی امام حسین× سختگیر باشد و او اولین کسی است که برای یزید، نامه نوشت و از او خواست تا فردی قدرتمند و سختگیر را به فرمانداری کوفه منصوب کند.
عبیدالله بن زیاد به دستور یزید فرماندار کوفه و بصره شد تا یکی از دو کار را انجام دهد، یا مسلم را دستگیر کند یا او را به قتل برساند.
وکتب (عبداللهبن مسلم سعید الخصرمی) الی یزیدبن معاویه: اما بعد فان مسلمبن عقیل قد قدم الکوفه فبایعته الشیعه للحسینبن علی، فان کان لک بالکوفه حاجه فابعث الیها رجلا ینفذ امرک ویعمل مثل عملک فی عدوک فان النعمانبن بشیر رجل ضعیف او هو یتضعف، فکان اول من کتب الیه.
عبداللهبن مسلم سعید حضرمی نامهای به یزید بن معاویه نوشت که: اما بعد! مسلمبن عقیل به کوفه وارد شده و شیعیان به خاطر حسینبن علی با او بیعت کردهاند، پس اگر کوفه را میخواهی، مردی به آنجا بفرست تا فرمان تو را اجرا کند و ما مثل خودت با دشمنت رفتار نماید، زیرا نعمانبن بشیر، مردی ضعیف است. بنابراین عبدالله حضرمی اولین کسی بود که به یزید نامه نوشت.
پس افراد دیگری هم نامه نوشتند تا اینکه نامهها به دست یزید رسید، پس از گذشت دو روز از رسیدن نامهها، با سرجون مشورت کرد و از او خواست تا همفکری کند. سرجون گفت: پدرت معاویه شخصی را مأمور کوفه کرد که تو از او خشنود نیستی، نامهی پدرش را نشانش داد که قبل از مرگ برای عبیداللهبن زیاد نوشته بود، با دیدن نامه تسلیم شد و فرمانداری بصره را هم به کوفه اضافه نمود و به ابنزیاد دستور داد تا مسلمبن عقیل را یا دستگیر کند و یا سرش را برایش بفرستد.
ثم کتب الیه عمارهبن عقبه بنحو من کتابه ثم کتب الیه عمربن سعد بن ابیوقاص بمثل ذلک. قال هشام، قال عوانه: فلما اجتمعت الکتب عند یزید لیس بین کتبهم الا یومان، دعا یزیدبن معاویه سرجون مولی معاویه، فقال: ما رأیک؟ قال: حسبنا قد توجه نحو الکوفه ومسلمبن عقیل بالکوفه یبایع للحسین وقد بلغنی عن النعمان ضعف وقول سیی واقرأه کتبهم فما تری، من استعمل علی الکوفه؟ وکان یزید عاتباً علی عبیداللهبن زیاد، فقال سرجون: أرأیت معاویه لو نشر لک أکنت أخذا برأیه؟ قال: نعم، فاخرج عهد عبیدالله علی الکوفه، فقال: هذا رأی معاویه ومات، وقد أمر بهذا الکتاب فأخذ برأیه، وضم المصرین الی عبیدالله وبعث إلیه بعهده علی الکوفه ثم دعا مسلمبن عمرو الباهلی وکان عنده فبعثه إلی عبیدالله بعهده إلی البصره، وکتب الیه معه: أما بعد کتب إلی شیعتی من أهل الکوفه یخبروننی إنّ إبنعقیل بالکوفه یجمع الجموع لشق عصا المسلمین فسرحین تقرأ کتابی هذا، حتی تأتی اهل الکوفه، فطلب إبن عقیل کطلب خزره حتی تثقفه، فتوثقه او تقتله والسلام.([۴])
عوانه گوید: وقتی نامهها که فاصله آن بیش از دو روز نبود پیش یزید فراهم شد سرجون غلام معاویه را پیش خواند و گفت: حسین سوی کوفه حرکت کرده و مسلم بن عقیل در کوفه برای حسین× بیعت میگیرد شنیدهام که نعمان بن بشیر ضعیف است و سخن ناباب میگوید: آن گاه نامهها را به سرجون داد تا بخواند و گفت به نظر تو کی را به کار کوفه گمارم؟ گوید: و چنان بود که یزید از عبیدالله بن زیاد آزرده خاطر بود اما سرجون گفت: اگر معاویه زنده شود مطابق رأی او کار میکنی؟ گفت: بله، سرجون فرمان عبیدالله را درباره ولایتداری کوفه درآورد و گفت: رأی معاویه چنین بوده و وقتی میمرد دستور این نامه را داد گوید: پس یزید به رأی وی عمل کرد و دو شهر را برای عبیدالله یکجا کرد و فرمان خویش را درباره کوفه برای وی فرستاد آنگاه مسلم بن عمرو باهلی را که به نزد وی بود پیش خواند و فرمان بصره را با وی برای عبیدالله فرستاد و با آن چنین نوشت:
اما بعد: دوستداران من از مردم کوفه به من نوشتهاند و خبر دادهاند که ابن عقیل در کوفه جماعت فراهم میکند تا میان مسلمانان اختلاف افکند و حتی این نامه را خواندی حرکت کن و پیش مردم کوفه رو و ابن عقیل را بجوی چنانکه مهره را میجویند تا وی را بیابی و به بند کنی یا بکشی یا تبعید کنی والسلام.
در سند ذیل ابنکثیر مینویسد:
کتب یزید الی ابنزیاد: اذا قدمت الکوفه فاطلب مسلمبن عقیل فإن قدرت علیه فاقتله او أنفه، وبعث الکتاب مع العهد مع مسلمبن عمرو الباهلی فسار ابنزیاد من البصره الی الکوفه، فما دخل دخلها متلثما بعمامه سوداء فجعل لا یمر بملأ من الناس الاّ قال: سلام علیکم. فیقولون: وعلیکم السلام مرحبا یابن رسولالله یظنون أنه الحسین، وقد کانوا ینتظرون قدومه وتکاثر الناس علیه، ودخلها فی سبعه عشر راکبا، فقال لهم مسلمبن عمرو من جهه یزید تأخروا، هذا الأمیر عبیداللهبن زیاد فلما عملوا ذلک علتهم کابه وحزن شد، فتحقق عبیدالله الخبر.
یزید به عبیدالله بن زیاد نامه نوشت زمانی که به کوفه رسیدی مسلم بن عقیل را پیدا کن اگر قدرت بر او پیدا کردی او را بکش یا به بند بکش و نامه را همراه با مسلمبن عمرو الباهلی فرستاد، ابن زیاد از بصره راهی کوفه شد و به صورت فردی ناشناس وارد شهر کوفه شد در حالی که عمامه سیاه خود را به سر و چهره پیمانده بود از هر کسی که عبور میکرد سلام علیک میکرد مردم در جواب خوش آمد میگفتند گمان میکردند او امام حسین× است که منتظر آمدن امام بودند و دور بر امام جمع شدند. ابن زیاد با هفده سوار وارد شد که مسلمبن عمرو به آنها گفت وی فرستاده یزید است عقب بروید این امبیر عبیدالله بن زیاد است و مردم چون او را دیدند ناراحت شدند و از اطراف او پراکنده شدند.([۵])
این اسناد تاریخی، فرمان مستقیم یزیدبن معاویه در قتل امام حسین× و کشتار همراهان آن حضرت را ثابت میکند.
ذهبی مینویسد:
خرج الحسین الی الکوفه، فکتب یزید الی والیه بالعراق عبیداللهبن زیاد: ان حسینا صائر الی الکوفه، وقد ابتلی به زمانک من بین الأزمان، وبلدک من بین البلدان وانت من بین العمال وعندها تعتق او تعود عبدا فقتله ابنزیاد وبعث برأسه الیه.
حسین× به سوی کوفه عزیمت نمود، از اینرو یزید به والی و حاکم عراق عبیداللهبن زیاد نوشت: حسین× به سوی کوفه عازم است و از میان زمانها، زمان و دوران تو و از بین سرزمینها، سرزمین تو گرفتار او شده است، تو از میان عمّال و کارگزاران برای این کار برگزیده شدهای، پس لازم است یا خود را آزاد سازی یا برگردی و به غلامی درآیی. از اینرو بود که ابنزیاد حسین را کشت× و سر او را برای یزید فرستاد.
[۱]) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهًْ والنهایهًْ، ص۲۰۶؛ طبری، محمد، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۲.
[۲]) ابنحجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقهًْ، ص۱۳۴.
[۳]) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲؛ ابن اثیر، علی، الکامل، ج۳، ص۳۰۱.
[۴]) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۴.
[۵]) ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج۸، ص۱۶۴.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی