خلافت المقتدر بالله
مقتدر کودک ۱۳ سالهی بود که به صلاحدید خویشاوندان و نزدیکان خود به سلطنت نشست. عُمال «المکتفی» رشته حکومت را در دست داشتند، ولی دیگران راضی نشدند و عبداللهبنالمعتزِ شاعر، معروف به داعی خلافت، قیام کرد. این خلیفه عباسی به دست یکی از بربریها که از قرامطه و خوارج مصر بود، با شمشیری، مانند گوسفند ذبح شد و سرش را به نیزه کردند و بدنش را به دار آویختند. در زمان این خلیفه، انقلاب و اختلافی بین عبدالله بن معتز و مقتدر رخ داد، قرامطه از این موقعیت استفاده کردند و در ربیع الاول سال ۳۱۸ هجری قمری، به مکه رفتند و روز ترویه بسیاری از حجاج را کشتند، اجساد آنها را در چاه زمزم ریختند و اموال آنها را غارت کردند و حجر الاسود را از جای خود برداشته و به بحرین فرستادند.
در زمان مقتدر، «حسین بن حمدان» که والی موصل بود، از فرمان برداری خلیفه سر بر تافت و رائق، سردار خلیفه، را شکست داد. مونس امیر الامراء به جنگ آنها رفت و او را با خویشاوندانش اسیر کرده و به بغداد آورد. ولی پس از چندی آنها را به خاطر سابقه خدمتی که در دستگاه خلافت داشتند رها کرد.([۱])
سرانجام مقتدر بالله بعد از نماز روز چهارشنبه، سه روز مانده از ماه شوال سال سیصد و بیست، در بغداد کشته شد. مدت خلافتش بیست و چهار سال و یازده ماه و شانزده روز بود و سنش به سی و هشت سال و پانزده روز رسید.([۲])
[۱]. عمادزاده، حسین، تاریخ مفصّل اسلام، ص۴۶۲.
[۲]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ج ۲، تحقیق و ترجمه بهراد جعفری، ص۹۶۳.