روش ابن تیمیه در برخورد با مسائل مختلف
روش ابن تیمیه در برخورد با مسائل مختلف
وهابیت و دلدادگانشان، ابنتیمیه را «شیخ الاسلام» مینامند تا به دیگران وانمود کنند براى او مثل و مانندى در تاریخ اسلام دیده نشده است، ولى با مراجعه به نوشتههاى او در زمینههاى تفسیر، حدیث و اقوال متکلّمین، متوجه میشویم که وی متخصص و اهل خبره نبوده، بلکه نسبت به مسائل، نادان بوده و یا دشمنى داشته است. در اینجا نمونههایى از دشمنیها و کینهتوزیهای او را یادآور میشویم:
الف) روش او در جرح و تعدیل
- حدیثى از پیامبر| نقل کرده که آن حضرت فرمودهاند: «یَقوُل الله تَعالى من عادی لى وَلِیاً فَقَد بارزنى بِالمُحارِبه؛ خداوند متعال میفرماید: هرکس با دوست من دشمنی کند پس قطعاً که مرا به مبارزه طلبیده است» و آن را به ابوهریره نسبت داده و گفته: این حدیث در صحیح بخارى آمده است،([۱]) در حالىکه این حدیث با این لفظ را بخارى از ابوهریره نقل نکرده بلکه طبرانى از ابىامامه نقل کرده است.
- از ترمذى نقل کرده که پیامبر اکرم| فرمودند: «لَو لَم ابعَث لَبعث عمر؛ اگر من مبعوث نمیشدم، حتماً عمر مبعوث میشد»([۲])، در حالىکه این حدیث از ترمذى نقل نشده بلکه ابنعدى آن را نقل کرده و سندش را به جهت وجود زکریابن یحیى در طریق آن تضعیف کرده و ابن جوزى آن را در «الموضوعات» که مختص روایات جعلى است، آورده است.
ب) عملکرد او در مورد قرآن
- ابنتیمیه آیاتی که در مورد صفات خدای تعالی بحث نموده است را تفسیر جسمانى کرده و نسبت به آیاتى که ذات خداوند را از جسمانیّت منزّه ساخته، بىاعتنایى کرده است که این روش اهل حدیث و مشبهه و حشویّه است.
- ابنتیمیه میگوید: آیات متشابه در قرآن وجود ندارد و ادعا میکند تمام آیات قرآن محکمات است و تشابه امرى نسبى است([۳])، در حالىکه در قرآن به تصریح آمده: «او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات محکم (صریح و روشن) است که اساس این کتاب میباشد و قسمتى از آن، متشابه است… .([۴])
- بخشی از آیات قرآن را با احادیث ضعیفالسند و اسرائیلیات تفسیر میکند، همانند تفسیر آیات ۱۸۹ تا ۱۹۰ سوره اعراف با قصّه اسرائیلى و قبیحى که در شأن حضرت آدم و حوا نیست.([۵])
- اعتماد بر تفاسیر دربردارنده احادیث ضعیفالسند و اسرائیلیات و رها کردن تفاسیر ارزشمندى که با آراى مخالف اعتقاد او در تجسیم و تشبیه را نقل کردهاند چون تفسیر طبرى، یا اینکه آراء و اعتقادات شیعه دوازده امامى را ذکر کردهاند مثل تفسیر کشّاف.([۶])
پ) توسعه در عنوان شرک
در اطلاق عنوان شرک بر مخالفین خود در عقیده و رأى، بسیار بىپروا بوده، از جمله میگوید:
- بناى بر اهل قبور از اعمال مشرکین است.([۷])
- اگر کسى بگوید از رسول خدا به جهت نزدیکى به خدا میخواهم شفیع من در این امور باشد، این از کارهاى مشرکان است.([۸])
- اگر کسى به شخصى که از دنیا رفته بگوید: مرا دریاب، کمکم کن، شفاعتم نما، مرا بر دشمنم پیروز گردان و امثال آنکه تنها خدا بر آن قادر است؛ اینها از اقسام شرک است.([۹]) اگر کسى چنین گوید باید توبه کند وگرنه کشتنش واجب است.([۱۰])
ت) توسعه در عنوان بدعت
هرگونه نوآورى در دین را بدعت دانسته و آن را به ضلالت نسبت میدهد و میگوید:
- گنبد و بارگاهى که بر قبر صالحین و انبیا، از اهلبیت و عامه بنا شده؛ از بدعتهاى حرامى است که در دین اسلام وارد شده است.([۱۱])
- اعیاد، شریعتى از شرایع است که در آن باید از دستورات متابعت نمود نه آنکه بدعتگذارى کرد و این عمل همانند اعمال مسیحیان است که حوادث عیسى× را عید میگیرند.([۱۲])
ث) اصرار بر تجسیم
در یکى از فتاواى خود میگوید:
آنچه در قرآن و سنّت ثابت شده و اجماع پیشینیان بر آن است، حق میباشد. حال اگر از این امر لازم آید خداوند به جسمیّت وصف شود اشکالى ندارد؛ زیرا لازمه حق نیز حق است.([۱۳])
ج) ادّعاى اجماعات وهمی
وى در این باره میگوید:
من تفاسیرى که از صحابه نقل شده و احادیثى که از آنان روایت گشته و بیش از صد تفسیر بزرگ و کوچک را ملاحظه کردم، تا این ساعت نیافتم یکى از صحابه حتى یک آیه از آیات صفات یا احادیث صفات را برخلاف مفهوم معروف آن تأویل نماید.([۱۴])
اما کتابهاى تفسیر پر از تأویلات صحابه است. در کتاب «الاسماء و الصفات» تمام تأویلات ذکر شده است.
چ) تضعیف مغرضانه روایات
روایاتى را که مخالف عقاید و آراى اوست، بدون بررسى سند، جعلى دانسته و میگوید:
حدیث (هو ولىّ کل مؤمن بعدى)؛ او ـ حضرت على× ـ سرپرست هر مؤمنى بعد از من است، یک حدیث دروغ نسبت به رسول خداست، بلکه او در حیات و مماتش ولى هر مؤمنى است و هر مؤمنى نیز ولى او در زمان حیات و ممات است.([۱۵])
در حالىکه بسیارى از علماى عامه چون ترمذى، نسائى، ابنحیان، حاکم نیشابورى، طیالسى، احمدبن حنبل و دیگران، از طریق جعفربن سلیمان این حدیث را نقل کردهاند.([۱۶])
ح) انکار حقایق تاریخى
هنگامى که با حقایق تاریخى مخالف عقیده و مذهب خود برخورد میکند، آن را انکار میکند. از جمله، این واقعه تاریخى است که خلیفه عباسى، ابوجعفر منصور، از مالک سؤال میکند: آیا میتواند رو به قبر پیامبر کرده و دعا نماید؟ مالک در جواب میگوید:
چرا روى خود را از پیامبر برمیگردانى در حالىکه او وسیله تو و وسیله پدرت آدم نزد خداوند متعال در روز قیامت است. رو به سوى او کن و او را شفیع خود قرار ده تا خداوند شفاعت او را بپذیرد.([۱۷])
ابنتیمیه میگوید:
این قصه را احدى نقل نکرده و به امام مالک دروغ نسبت داده شده است.
با اینکه قاضى عیاض آن را با سند صحیح نقل کرده و گفته آن را از ثقات مشایخش اخذ نموده است، وانگهى مذهب مالک و احمدبن حنبل و شافعى، استحباب استقبال قبر پیامبر هنگام سلام دادن و دعا کردن است.
خ) افترا به شیعیان
ابنتیمیه نسبتهای دروغی به شیعه میدهد که به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
- رافضه (شیعیان) نماز جمعه به جاى نمیآورند، نه پشت سر اصحابشان و نه غیر اصحابشان و تنها پشت سر معصوم نماز میگذارند. حال آنکه شخص معصوم نزد آنها نیست.([۱۸])
- اعتنایى به حفظ قرآن، شناخت معانى و تفسیر آن و نیز حدیث رسول خدا| و شناخت صحیح آن از باطل و بحث از معانى حدیث ندارند.([۱۹])
- سایر حماقتهاى شیعه این است که کراهت دارند سخن به لفظ ده بگویند یا کارى انجام دهند که به تعداد ده باشد. چون با خوبان صحابه ـ یعنى همان ده نفرى که پیامبر بشارت بهشت به آنها داده ـ دشمن هستند.([۲۰])
- شیعیان سگهای خود را به نام ابوبکر و عمر مینامند و پیوسته آنها را لعن میکنند.([۲۱])
- شیعیان میگویند: حسن و حسین‘، فرزندان علی× نیستند، بلکه فرزندان سلمان فارسی هستند.([۲۲])
- برخی از شیعیان دو الاغ از الاغهای خود را یکی به نام ابوبکر و دیگری را به نام عمر نامگذاری میکنند، آنگاه کیفر دادن دو الاغ را به جای کیفر دادن ابوبکر و عمر به کار میبرند.([۲۳])
این تهمتها احتیاج به پاسخ ندارد، هرکس با شیعیان معاشرت داشته باشد به بىپایه و اساس بودن این مطالب اذعان میکند.
[۱]) ابنتیمیه، الفرقان بین الاولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان، ص۷۰.
[۲]) همان، ص۵۷.
[۳]) ابن تیمیه، احمد، تفسیر کبیر، ج۱، ص۲۵۳.
[۴]) آل عمران / ۷.
[۵]) صفدى، الوافى بالوفیات، ج۷، ص۲۰؛ قرطبی، تفسیر قرطبى، ج۷، ص۳۳۸.
[۶]) ابنتیمیه، مقدمه کتاب اصول التفسیر.
[۷]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۱، ص۴۷۴.
[۸]) زیارهًْ القبور، ص۱۵۶.
[۹]) الهدایهًْ السنیهًْ، ص۴۰.
[۱۰]) زیارهًْ القبور، صص۱۷ و ۱۸.
[۱۱]) احمد، منهاج السنهًْ، تفسیر سوره نور، صص ۱۷۸ و ۱۷۹.
[۱۲]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۴، ص۱۰۴.
[۱۳]) محمد ناصر الدین، البانى، سلسلهًْ الاحادیث الصحیحهًْ، ج۵، ص۲۶۱.
[۱۴]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۲، صص۴۳۷ ـ ۴۳۵.
[۱۵]) اقتضاء الصراط المستقیم، صص ۲۹۵ـ۲۹۳.
[۱۶]) الفتاوى، ج۵، ص۱۹۲.
[۱۷]) وفاء الوفا، ج۴، ص۱۳۷۶.
[۱۸]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۵، ص۱۷۵.
[۱۹]) همان، ج۱، ص۳۸.
[۲۰]) همان، ص۵۰.
[۲۱]) همان، ج۴، ص۳۶۸.
[۲۲]) همان، ج۴، ص۳۶۸.
[۲۳]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۱، ص۴۹.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی