شبهه ادبی به آیه ولایت و نقد آن
بعضى از شبهاتى که به استناد ادبیات عرب بیان کردهاند عبارتند از:
۱ – لغو بودن ذکر رکوع بعد از صلات؛
گفتهاند، اگر مقصود از رکوع، رکوع اصطلاحى باشد، با توجه به اینکه قبل از این جمله، عبارت {یقیمون الصلوه} آمده است و صلات شامل رکوع هم مىشود، ذکر {و هم راکعون} لغو خواهد بود.
به این شبهه توجه کنید:
«و الرکوع هنا ظاهره الخضوع لا الهیئه التى فى الصلاه، لانّه یلزم فى هذا القول تکریر الرکوع لقوله یقیمون الصلاه.»
این شبهه در منابع گوناگون آمده است.([۱])
نقد
در پاسخ به این شبهه ابتدا باید جایگاه جمله «و هم راکعون» را از نظر ادبى مشخص کرد.
درباره این جمله دو احتمال زیر داده شده است:
۱ – اینکه «واو» عاطفه و جمله عطف بر جملات قبل باشد که عدهاى بر این باورند.
در این جمله دو وجه جایز است که روشنترین آن این است که جمله عطف بر جملههاى گذشته است پس معناى آیه چنین مىشود: «ولى و سرپرست شما تنها کسانى هستند که نماز مىخوانند و زکات مىدهند و رکوع مىکنند».([۲])
براساس این نظریه این اشکال مطرح مىشود که ذکر «راکعون» تکرار و لغو است؛ زیرا قبل از آن جمله {یقیمون الصلوه} آمده است.
پاسخهای مفسران اهل سنت
الف – چون رکوع بارزترین رکن نماز است و به دلیل اهمیت – آن – بر خلاف جملات قبل – این جمله را اسمیه آورده و نگفته است؛ «یرکعون» ([۳])
این پاسخ – همان طور که ملاحظه مىکنید – ادعایی بیش نیست و دلیلى بر اظهر بودن رکوع نسبت به بقیه ارکان نداریم و ایشان هم نتوانسته برای اثبات آن دلیلى ارائه کند، بلکه اگر بحث مقایسه بین ارکان نماز مطرح شود، آشکارترین ارکان نماز تکبیره الاحرام است؛ زیرا با گفتن آن نماز آغاز و کارهاى منافى نماز با گفتن این تکبیر حرام مىشود.
ب – ممکن است تکرار براى تأکید باشد، چون نماز در میان تکالیف الهى از شرافت و عظمت زیادی برخوردار است.([۴])
چنان که ملاحظه مىکنید، این پاسخ نیز ربطى به موضوع ندارد؛ زیرا اشکال این بود که تکرار ذکر رکوع پیش مىآید، نه تکرار نماز و پاسخ یاد شده مبتنى بر تکرار نماز است، در حالى که در آیه نماز تکرار نشده است.
ج – ذکر رکوع بعد از نماز بدین خاطر است که شریفترین اعمال نماز رکوع است.([۵])
این پاسخ نیز که شریفترین اعمال نماز رکوع است؛ ادعایی بیش نیست، زیرا در روایات آمده است که نزدیکترین حالت انسان به خدا در حال سجده است؛ به این روایت توجه کنید:
«قال النبى | : اقرب ما یکون العبد من ربّه و هو ساجد.»([۶])
نزدیکترین حال قرب بنده به پروردگارش هنگام سجده است.
بدین سان اشکال تکرار رکوع و لغو بودن آن در صورتى وارد مىشود که «واو» را عاطفه بدانیم. در این صورت، هیچ یک از پاسخهایى که ارائه کردهاند قانعکننده نیست.
اشکال اساسى که بر عاطفه گرفتن «واو» وارد مىشود؛ این است که با توجه به اینکه «انّما» براى حصر است و خداوند در مقام تعیین ولى و سرپرست مسلمانان بعد از رسول خداست، اگر واو را عاطفه بدانیم، این هدف تأمین نمىشود؛ زیرا معناى آیه این مىشود که ولى و سرپرست شما خدا و رسول خدا و کسانی هستند که نماز مىخوانند و زکات مىدهند و رکوع مىکنند.
این اوصاف در همه مسلمانان وجود دارد و از طرفى همه نمىتوانند «ولىّ» باشند پس حصرى اثبات نمىشود.
۲- بیشتر مفسران عامه و تمام مفسران خاصه این نظریه را پذیرفتهاند که «واو» حالیه و صاحب حال نیز فاعل {یقیمون و یؤتون} است.
توجیههای زیر از سوی مفسران اهلسنت ارائه شده است:
الف – رکوع به معناى اصطلاحى نیست، بلکه به معناى خضوع است؛
چون عدهای از صحابه در هنگام نزول این آیات در حال نماز و عدهاى در حال پرداخت زکات بودهاند و این دو کار را با حالت خضوع انجام مىدادند، این آیه نازل شد.([۷])
گرچه رکوع در لغت به معناى خضوع آمده است ولى در بکارگیرى لغتى که چند معنى دارد در یک معناى معین، نیاز به قرائتى است که مؤید معناى یاد شده باشد، در حالى که در اینجا رکوع را به معناى خضوع گرفتن نه تنها قرینه مؤید ندارد، بلکه بر خلاف تاریخ و کتاب و عقل است.
۱- در این پاسخ ادعا شده است که صحابه هنگام نزول آیه در حال نماز و پرداخت زکات بودهاند، در حالى که نزول آیه چند دقیقه هم طول نمىکشد. اگر پرداخت زکات از طرف امیرالمؤمنین × را نادیده بگیریم و انکار کنیم – که این گروه درصدد چنین کارى هستند – از نظر تاریخى چه دلیلى هست که در آن لحظه اصحاب در حال پرداخت زکات بودند؟ انسان با اندک تأمل در مىیابد که این سخن بىمدرک است.
از طرفى اگر پرداخت زکات از سوى صحابه در آن لحظه اثبات نشود، براساس این نظریه، جمله {یؤتون الزکاه} را نمىتوان معنى کرد و جملهاى خلاف واقع خواهد بود؛
۲- اگر رکوع به معناى خضوع باشد، اشکال تکرار به گونهاى دیگر وارد مىشود؛ زیرا نماز و زکات هر دو کار عبادى هستند و عبادت باید با اخلاص و خضوع انجام شود. در این صورت جمله {و هم راکعون} به معناى و «هم خاشعون» است که با قرآن تناسب ندارد؛
۳- اگر رکوع به معناى خضوع باشد، گذشته از دو اشکال پیشین، اشکال دیگرى نیز خواهد داشت، بدین معنى که هدف آیه که تعیین ولى بعد از نبى| است تأمین نمىشود؛ زیرا خضوع در نماز و زکات در این صورت، میان همه مسلمانان مشترک است، نه آنکه به عدهاى ویژه اختصاص داشته باشد تا با حصر «انّما» متناسب باشد.
ب – «واو» عاطفه نیست، ولى رکوع هم به معناى اصطلاحى نیست.
اگر «واو استینافى» باشد جایز است که مقصود از رکوع، مبالغه در مواظبت بر نافلهها باشد.([۸])
نقد
۱- هیچ کس در هیچ لغتى رکوع را به معناى مواظبت بر نافله معنى نکرده است؛
۲- در شرع نیز لفظ رکوع بر مواظبت بر نافله اطلاق نشده است؛
۳- در میان دانشمندان نیز رکوع اصطلاحى به معناى مواظبت بر نافله نیست.
۴- براساس این نظریه، آیه شأن نزول نخواهد داشت؛ زیرا معناى آیه این مىشود: ولىّ شما خدا و رسول و کسانى هستند که نماز مىگزارند، زکات مىدهند و بر نافلهها مواظبت مىکنند؛
این ویژگى همه مسلمانان را در برمىگیرد؛ چنان که طرفداران نظریه «تعمیم» مىگویند.
۵- هدف آیه نیز – همان طور که در اشکال پیشین بیان شد – تأمین نخواهد شد.
ج – دانشمندان شیعه بر این باورند که «واو» حالیه است، و رکوع نیز به معناى اصطلاحى آن به کار رفته است در این صورت هم حصر «انّما» درست است و هم هدف آیه تأمین مىشود؛ زیرا در این صورت مصداق منحصر در امامعلى× است و اشکال تکرار نیز وارد نیست؛ چه اینکه اشکال تکرار براساس عاطفه بودن «واو» مطرح مىشد و براساس حالیه بودن «واو» تکرار پیش نمىآید و این اشکال را بر شیعه وارد کردهاند؛ زیرا براساس عاطفه بودن، «واو» معناى آیه چنین مىشد: ولىّ شما تنها خدا و رسول او و کسانى هستند که نماز مىگزارند و زکات مىدهند و رکوع مىکنند، ولى براساس حالیه بودن «واو» معناى آن این گونه مىشود: ولىّ شما تنها خدا و رسول و کسانى هستند که نماز مىگزارند و در حال رکوع زکات مىدهند که بیان حالت پرداخت زکات است، نه بیان کارى که در نماز انجام مىشود، تا در جمله قبل تکرار شده باشد.
۲ – عدم اطلاق زکات بر صدقه مستحبى
گفتهاند؛ زکات هر کجا به کار رود به زکات واجب اختصاص دارد و بر صدقه مستحبى اطلاق نمىشود. به این شبهه توجه کنید:
«انّ الزکاه لا تاتى الاّ بلفظها الخاص بها و هو الزکاه المفروضه، فهى اسم للواجب لا للمندوب.»
بنابر این مقصود از رکوع، رکوع نماز نیست، تا بگوییم آیه در شأن على× نازل شده است.
این شبهه در بعضى از منابع ذکر شده است.([۹])
نقد
زکات از منظر لغت
بدون تردید، زکات واژهاى عربى است و قبل از اینکه پیامبر اسلام به رسالت برانگیخته شود و قرآن نازل گردد، عرب زبانان واژه زکات را در گفتگوهای خود به کار مىبردهاند.
بنابر این باید دید در لغت عرب زکات به چه معنى است؟
ابن منظور از لغتشناسان عربزبان در اینباره مىنویسد:
«قال ابوعلى: الزکاه صفوه الشىء و زکّاه اذا اخذ زکاته وتزکّى اى تصدّق.»([۱۰])
«زکات، برگزیده چیز است و زکّاه؛ یعنى برگزیدهاش را گرفت و تزکّى؛ یعنى انفاق کرد».
«قال الفراء: زکاه صلاحا.»([۱۱])
«قال ابو زید النحوى: واصل الزکاه فى اللغه الطهاره و النماء و البرکه و المدح و کلّه قد استعمل فى القرآن و الحدیث.»([۱۲])
اصل زکات در لغت به معناى طهارت، رشد، برکت و ستایش است و همه این موارد در قرآن و حدیث به کار رفته است.
میر شریف مىنویسد:
«الزکاه فى اللغه الزیاده.»([۱۳])؛ «زکات در لغت به معناى زیادى است».
راغب مىنویسد:
«اصل الزکاه النموّ الحاصل عن برکه اللّه تعالى و یعتبر ذلک بالامور الدنیویه و الاخرویه و منه الزکاه مما یخرج الانسان من حق اللّه تعالى الى الفقراء و تسمیته بذلک لما یکون فیها من رجاء البرکه او لتزکیه النفس، اى تنمتیها بالخیرات و البرکات.»([۱۴])
«اصل زکات، رشدى است که از برکت خداوند حاصل مىشود و این مسئله هم در امور دنیوى و هم در امور اخروى کاربرد دارد. از همین مقوله است زکاتى که انسان به عنوان حق خداوند به فقرا مىدهد و اینکه به چنین مالى زکات مىگویند یا به امید برکت در مال است، یا بدین سبب است که باعث تکامل نفس مىشود».
زکات در قرآن
قرآن کتاب عربىِ مبین است([۱۵]) و براى انذار اعراب و دیگران نازل شده است.([۱۶])
بنابر این باید واژههایى که در آن به کار مىرود یا به همان معنایى باشد که در لغت عرب کاربرد دارد، یا دستکم مناسبتى با معناى لغوى داشته باشد.
واژه زکات در قرآن ۳۲ بار به کار رفته است که برخى از مصادیق آن بدین شرح است:
الف – درباره مشرکان
{قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ * الَّذینَ لا یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِاْلآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ}([۱۷])
«بگو من فقط یک انسان مانند شما هستم به من وحى شده است که تنها معبود شما خداى یگانه است، به او رو آورید و از او طلب آمرزش کنید. واى بر مشرکان؛ آنان که زکات نمىدهند و به آخرت ایمان ندارند.
با توجه به نکات زیر، مقصود از این زکات زکات واجب نیست:
۱- این سوره مکى است و حال آن که زکات در مدینه واجب شده است؛([۱۸])
۲- شأن نزول آیه را چنین گفتهاند که مشرکان قریش، که حجاج را سقایت و اطعام مىکردند، اعلام نمودند این امکانات را در اختیار کسانى که به پیامبر ایمان آوردهاند قرار نمىدهند. این آیه درباره آنان نازل شده است؛([۱۹])
۳- مشرکان مکه اعتقادى به پیامبر و قرآن نداشتند، تا چه رسد به زکات، تا آنان بر عدم انجام این کار سرزنش شوند.
بنابراین مقصود از زکات، در این آیه، مطلق انفاقها و خدماتى است که مشرکان در عصر جاهلیت به زائران «بیت اللّه» ارائه مىکردند، نه زکات تشریع شده در اسلام.
([۱]) البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، ج ۲، ص ۵۲؛ البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۲۵؛ مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۶۷؛ تفسیر القرآن العظیم المسمّى باولى ما قیل فى آیات التنزیل، ج ۳، ص ۴۲.
([۲]) اللباب فى علوم الکتاب، ج ۷، ص ۳۹۹؛ البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۲۵ و … .
([۳]) اللباب فی علوم الکتاب، ج ۷، ص ۳۹۹.
([۴]) البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۲۵.
([۵]) کتاب التسهیل لعلوم التنزیل، ج ۱، ص ۱۸۱.
([۶]) سنن، ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۸۰.
([۷]) البحر المحیط فى التفسیر، ج ۳، ص ۵۲۵ و بیشتر تفاسیر اهل سنت در اینجا مورد بررسى قرار گرفتهاند.
([۸]) تفسیر القرآن العظیم المسمى اولى ما قیل فى آیات التنزیل، ج ۳، ص ۴۲.
([۹]) تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج ۴، ص ۲۸۴؛ التفسیر الشامل، ج ۲، ص ۹۷۷؛ تفسیر کبیر، ج ۱۲، ص ۳۰؛ تفسیر، قرطبى، ج ۶، ص ۲۲۲.
([۱۰]) لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۵۸.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی