1 مهر 22, 1400

مصادیق «اولی الامر» از دیدگاه اهل سنت

مصادیق «اولی الامر» از دیدگاه اهل سنت

۱– اصحاب رسول خدا |:

عده‏اى بر این باورند که «اولى الامر انّهم اصحاب محمّد | خاصّه»؛([۱]) مقصود از «اولی الامر» اصحاب محمد | هستند».

نقد

الف – پیشتر بیان شد که از آیه مورد بحث عصمت اولى الامر استفاده مى‏شود، در حالى که در بین امت اسلامى هیچ‏کس براى همه اصحاب رسولخدا| عصمت قائل نیست، تا اطاعت از آنان واجب باشد.

ب – اصحاب رسول خدا | چنین شأنى براى خود قائل نبودند که مصداق آیه ما هستیم.

ج – گر چه در برخى از آیات و روایات از جمعى از اصحاب رسول‏خدا| بسیار تجلیل شده است و آن تجلیل‏ها نیز واقعى است، ولى با توجه به تعریفى که اهل سنت درباره صحابه دارند، بررسی مجموع آیات و روایات درباره صحابه بیانگر این است که عده‏اى از صحابه در عصر خود حضرت رسولخدا| و عده‏اى بعد از آن حضرت مرتد شده‏اند؛ برخى از آنان مریض‏دلان بوده‏اند؛ عده‏اى از آنان در زمره منافقان پنهان و عده‏اى از منافقان آشکار و شمارى از آنان، همکاران و جاسوسان دشمن بوده‏اند و عده‏اى از دستورات آن حضرت تخلف مى‏کردند و… .

تاریخ اسلام، چه در عصر رسول خدا | و چه بعد از آن تا زمانى که آنان زنده بودند، از تخلفات آنان از احکام اسلام حکایت مى‏کند.

۱ – انس بن مالک:

وى از تخلفات و تغییراتى که اصحاب در احکام اسلامى به وجود آورده‏اند، چنین یاد مى‏کند:

«سمعت ابا عمران الجونى یقول سمعت انس بن مالک یقول: ما اعرف شیئا الیوم ممّا کنّا علیه على عهد رسولالله |. قال: قلنا له: فاین الصلاه؟ قال: او لم تصنعوا فى الصلاه ما قد علمتم.»([۲])

ابو عمران جونى مى‏گوید: شنیدم انس بن مالک مى‏گفت: آنچه در عصر رسول خدا | انجام مى‏دادیم امروز خبرى از آن نیست!

به او گفتیم: نماز که هست؟

گفت: شما مى‏دانید در نماز چه تغییراتى داده‏اید!

حال چگونه مى‏توان گفت مصداق اولى الامرى که معصوم هستند و اطاعت آنان واجب است، همه صحابه باشند؟

۲– ابوبکر و عمر:

عده‏اى از اهل تسنن بر این باورند که:

«انها اشاره الى ابى بکر و عمر رضى الله عنهما خاصّه»؛([۳])

مقصود از اولى الامر ابوبکر و عمر هستند!

نقد

ابتدا رأى یاد شده درباره ابوبکر را به نقد مى‏کشیم:

الف – با توجه به این که ابوبکر و عمر از اصحاب رسول خدا | هستند تمام ایرادهایى که درباره نظریه قبل یاد شد، بر این نظر هم وارد مى‏شود.

ب – ابوبکر نه تنها ادعاى عصمت نداشت، بلکه خودش را از بقیه مردم هم ضعیف‏تر مى‏دانست؛ به گونه‏اى که نمى‏تواند حکومت را براساس دین اداره کند و از آنان تقاضا مى‏کرد تا هر کجا که بر خلاف دین رفتار کرد، او را هدایت کنند و به صراحت در حضور اصحاب رسول خدا | گفت: من شیطانى دارم که متعرض من مى‏شود و و وقتى نزد من آمد، از من دورى کنید. به این کلمات توجه کنید:

«ایها الناس فانّى قد ولیّت علیکم و لست بخیرکم، فان احسنت فاعینونى و ان اسأت فقوّمونى… اطیعونى ما اطعت الله و رسوله، فاذا عصیت الله و رسوله، فلا طاعه لى علیکم… و انّ لى شیطانا یعترینى، فاذا اتانى فاجتنبونى.»([۴])

حال چگونه مى‏توان گفت چنین فردى مصداق اولى الامرى است که خداوند دستور داده بدون قید و شرط از او اطاعت کنند؟

ج – آنچه بیان شد، مربوط به ابتداى حاکمیت ابوبکر بود که از زبان خود وى نقل کردیم، اما پایان حکومت او را هم از زبان خودش بشنویم:

در آخرین روز حیات ابوبکر، عبدالرحمان بن عوف بر او وارد شد و خواست او را تسلّى دهد که ابوبکر گفت:

«اما انّى لا آسى الاّ على ثلاث فعلتهنّ وددت انّى لم افعلهنّ، ثلاث لم افعلهنّ وددت انّى فعلتهنّ، و ثلاث وددت انّى سألت رسول‏الله| عنهن فامّا الثلاث اتى فعلتها وددت انّى لم اکن فعلتها فوددت انّى لم اکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته و لو اغلق على حرب ووددت انّى یوم سقیفه بنى ساعده کنت قذفت الامر فى عنق احد الرجلین عمر او ابى عبیده، فکان امیرا و کنت وزیرا ووددت انّى اذا اتیت بالفجاه لم اکن احرقته و کنت قتلته بالحدید او اطلقته.»

اما من تأسف نمیخورم مگر بر سه کارى که انجام داده‏ام، ولى اى کاش انجام نمى‏دادم [از این قرارند]:

۱- اى کاش هرگز درِ خانه فاطمه ÷را نمى‏گشودم؛ گر چه آن در براى جنگ بسته شده بود؛([۵])

۲- اى کاش در روز «سقیفه بنى‏ساعده» خلافت را به عمر یا ابوعبیده واگذار مى‏کردم و آنان حاکم بودند و من مشاور؛([۶])

۳- و اى کاش هنگامى که فجات([۷]) را آوردند او را نمى‏سوزاندم، بلکه او را با آهن مى‏کشتم یا آزاد مى‏کردم.

«و اما الثلاث التى ترکتها و وددت انّى فعلتها فوددت انّى یوم اتیت بالاشعث کنت ضربت عنقه فانّه یخیل الىّ انّه لا یرى شرّا الاّ اعان علیه و وددت انّى حیث وجّهت خالدا الى اهل الرده اقمت بذى القصّه فان ظفر المسلمون و الا کنت ردءا لهم وودت حیث وجّهت خالدا الى الشام کنت وجّهت عمر الى العراق فاکون قد بسطت کلتا یدى الیمین و الشمال فى سبیل الله»

و اما آن سه کارى که انجام ندادم و اى کاش انجام مى‏دادم [اینها بودند]:

۱- اى کاش روزى که اشعث را به عنوان اسیر نزد من آوردند گردنش را مى‏زدم؛([۸]) زیرا چنین به نظرم مى‏رسد که هیچ شرّى برایش پیش نیاید، مگر این که او به آن دامن زد.

۲- اى کاش وقتى خالد را براى جنگ مرتدان فرستادم، در ذى‏القصه مى‏ماندم که در صورت شکست مسلمانان به آنان کمک مى‏کردم؛([۹])

۳- و اى کاش هنگامى که خالد را براى فتح شام فرستادم عمر را نیز براى فتح عراق مى‏فرستادم به گونه‏اى که با هردو بازویم در راه خدا مى‏جنگیدم.

«و اما الثلاث اللواتى وددت انّى کنت سألت رسولالله| عنهنّ فوردت انّى سألته فیمن هذا الامر فکنّا لا ننازعه اهله و وددت انّى کنت سألته هل للانصار فى هذاالامر نصیب و وددت انّى سألته عن میراث العمه و ابنه الاخت، فانّ فى نفسى منهما حاجه.»([۱۰])

و اما آن سه چیزى که ‏اى کاش از رسول خدا| مى‏پرسیدم: [از این قرار بودند]

۱- اى کاش از رسول خدا | مى‏پرسیدم که خلافت حق کیست، تا با صاحبان آن به نزاع برنخیزیم؛

۲- اى کاش از رسول خدا | مى‏پرسیدم که آیا انصار هم در خلافت حقى دارند یا نه؟

۳- اى کاش از رسول خدا | درباره ارث عمه و دختر خواهر مى‏پرسیدم؛ زیرا در دلم نسبت به ارث این دو شبهه‏اى است.

آنچه بیان شد؛ سخنان ابوبکر در آخرین روز حیات او در این دنیاست. یکبار دیگر این مطالب را مرور کنید. سه کارى که ابوبکر انجام داده است و آرزو مى‏کرد که هرگز انجام نمى‏داد، که این مسأله مشروعیت حکومت او را زیر سؤال مى‏برد، که بنا نداریم بیشتر آن را توضیح دهیم.

اما آن سه کارى که انجام نداده است و آرزو مى‏کرد که اى کاش انجام داده بود یک بار دیگر مرور کنید. در جریان حرکت‏هاى نظامى خالد که موجب اعتراض عمر – که هم یار صمیمى ابوبکر بود و در خیرخواهى او نسبت به ابوبکر شبهه‏اى نیست – شده است، چه انسانهاى بى‏گناهى کشته شدند و چه اموالى به غارت رفت و چه هتک حرمت‏هایى که از زنان مسلمان شد و… که داستانى بسیار غم‏انگیز است

اما سه سؤالى که آرزو مى‏کرد، از رسول خدا | مى‏پرسید، قابل توجه است.

یکى از محورهاى سخنرانى‏هاى «حجه‏الوداع» رسول خدا | همین مسأله بود که اصحاب با صاحبان امر درگیر نشوند و یکى از مواردى که در پیمان عقبه دوم – که به «بیعه ‏الحرب» شهرت یافت – این بود که مسلمانان با پیامبر| بیعت کردند که با صاحبان امر درگیر نشوند.

بدین ترتیب نمى‏توان پذیرفت که با سابقه طرح این مسأله در بین مسلمانان، به خصوص در حجه‏الوداع – که ابوبکر حضور داشت – او نپرسیده باشد که صاحبان امر چه کسانى هستند، با این که او در سقیفه براى خارج کردن انصار از میدان خود را احق و أولى به خلافت مى‏دانست و حال که در پایان راه است از هجوم به خانه فاطمه ÷، که در واقع صاحب امر در آنجا بود، تأسف مى‏خورد و… که جاى توضیح بیشتر آن نیست.

اکنون سؤال این است که آیا شایسته است که چنین انسانى را با این اعترافات صریح، نسبت به کارهایى که نباید انجام مى‏داد و کارهایى که مى‏بایست انجام مى‏داد و انجام نداده است، مصداق اولى الامرى بدانیم که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از او پیروى کنیم؟!

در ادامه، به نقد رأى یاد شده درباره عمر مى‏پردازیم:

۱- نقدهایى که بر همه صحابه به عنوان کلى مطرح شد بر او نیز وارد است؛

۲- عمر در به قدرت رسیدن ابوبکر و ادامه حکومت او نقش اساسى داشت؛ بنابر این او در کارهاى ابوبکر شریک است و بخش عمده‏اى از نقدهایى که بر ابوبکر یاد شد، بر او نیز وارد است.

۳- اگر بخواهیم عملکرد عمر را نقد کنیم سخن بسیار طولانى خواهد بود و تنها به یک عملکرد او اشاره مى‏کنیم.

قرآن مى‏فرماید:

{وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}([۱۱])

و آیات دیگرى که به متابعت مطلق از رسول خدا | دستور مى‏دهد و آیاتى که سخن رسول خدا | را وحى مى‏داند نه سخن از روى هواى نفس؛

{وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى}([۱۲])

با این وصف، در روز پنجشنبه که رسول خدا | در حجره‏اش در حضور اصحاب دستور داد [کاغذ و قلمى] بیاورید تا چیزى بنویسم که هرگز گمراه نشوید، عمر فریاد زد:

«ان الرجل لیهجر، حسبنا کتاب الله.»([۱۳])

اکنون سؤال این است که براستى کسى که با صراحت به مخالفت با دستور رسول خدا | برمى‏خیزد؛ همان أولى الامرى است که خداوند دستور داده است، در هر شرایطى، از او اطاعت کنند؟ و اگر شما در آنجا بودید، چه مى‏کردید؟ آیا به دستور رسول خدا | عمل مى‏کردید یا به دستور عمر؟

([۱۰]) تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۶۱۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲، ص ۴۶.

([۱۱]) حشر/۷.

([۱۲]) نجم/۵-۴.

([۱۳]) صحیح، البخارى، کتاب المریض باب قول المریض قوموا عنّى؛ صحیح، مسلم، باب ترک الوصیه، ص ۷۶؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۵۵۲، ج ۴، ص ۳۰۸؛ تاریخ، طبرى، ج ۲، ص ۴۳۶؛ کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۲۰.

([۱۴]) الکشاف، ج ۱، ص ۵۳۵؛ تفسیر، قرطبى، ج ۵، ص ۲۶۰.

منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی

0 0 رای ها
امتیاز دهی به مطلب
اشتراک در
اطلاع دهید
guest
0 نظرها
بازخوردهای درون خطی
مشاهده همه نظرات