مصادیق «اولی الامر» از دیدگاه اهل سنت
مصادیق «اولی الامر» از دیدگاه اهل سنت
۱– اصحاب رسول خدا |:
عدهاى بر این باورند که «اولى الامر انّهم اصحاب محمّد | خاصّه»؛([۱]) مقصود از «اولی الامر» اصحاب محمد | هستند».
نقد
الف – پیشتر بیان شد که از آیه مورد بحث عصمت اولى الامر استفاده مىشود، در حالى که در بین امت اسلامى هیچکس براى همه اصحاب رسولخدا| عصمت قائل نیست، تا اطاعت از آنان واجب باشد.
ب – اصحاب رسول خدا | چنین شأنى براى خود قائل نبودند که مصداق آیه ما هستیم.
ج – گر چه در برخى از آیات و روایات از جمعى از اصحاب رسولخدا| بسیار تجلیل شده است و آن تجلیلها نیز واقعى است، ولى با توجه به تعریفى که اهل سنت درباره صحابه دارند، بررسی مجموع آیات و روایات درباره صحابه بیانگر این است که عدهاى از صحابه در عصر خود حضرت رسولخدا| و عدهاى بعد از آن حضرت مرتد شدهاند؛ برخى از آنان مریضدلان بودهاند؛ عدهاى از آنان در زمره منافقان پنهان و عدهاى از منافقان آشکار و شمارى از آنان، همکاران و جاسوسان دشمن بودهاند و عدهاى از دستورات آن حضرت تخلف مىکردند و… .
تاریخ اسلام، چه در عصر رسول خدا | و چه بعد از آن تا زمانى که آنان زنده بودند، از تخلفات آنان از احکام اسلام حکایت مىکند.
۱ – انس بن مالک:
وى از تخلفات و تغییراتى که اصحاب در احکام اسلامى به وجود آوردهاند، چنین یاد مىکند:
«سمعت ابا عمران الجونى یقول سمعت انس بن مالک یقول: ما اعرف شیئا الیوم ممّا کنّا علیه على عهد رسولالله |. قال: قلنا له: فاین الصلاه؟ قال: او لم تصنعوا فى الصلاه ما قد علمتم.»([۲])
ابو عمران جونى مىگوید: شنیدم انس بن مالک مىگفت: آنچه در عصر رسول خدا | انجام مىدادیم امروز خبرى از آن نیست!
به او گفتیم: نماز که هست؟
گفت: شما مىدانید در نماز چه تغییراتى دادهاید!
حال چگونه مىتوان گفت مصداق اولى الامرى که معصوم هستند و اطاعت آنان واجب است، همه صحابه باشند؟
۲– ابوبکر و عمر:
عدهاى از اهل تسنن بر این باورند که:
«انها اشاره الى ابى بکر و عمر رضى الله عنهما خاصّه»؛([۳])
مقصود از اولى الامر ابوبکر و عمر هستند!
نقد
ابتدا رأى یاد شده درباره ابوبکر را به نقد مىکشیم:
الف – با توجه به این که ابوبکر و عمر از اصحاب رسول خدا | هستند تمام ایرادهایى که درباره نظریه قبل یاد شد، بر این نظر هم وارد مىشود.
ب – ابوبکر نه تنها ادعاى عصمت نداشت، بلکه خودش را از بقیه مردم هم ضعیفتر مىدانست؛ به گونهاى که نمىتواند حکومت را براساس دین اداره کند و از آنان تقاضا مىکرد تا هر کجا که بر خلاف دین رفتار کرد، او را هدایت کنند و به صراحت در حضور اصحاب رسول خدا | گفت: من شیطانى دارم که متعرض من مىشود و و وقتى نزد من آمد، از من دورى کنید. به این کلمات توجه کنید:
«ایها الناس فانّى قد ولیّت علیکم و لست بخیرکم، فان احسنت فاعینونى و ان اسأت فقوّمونى… اطیعونى ما اطعت الله و رسوله، فاذا عصیت الله و رسوله، فلا طاعه لى علیکم… و انّ لى شیطانا یعترینى، فاذا اتانى فاجتنبونى.»([۴])
حال چگونه مىتوان گفت چنین فردى مصداق اولى الامرى است که خداوند دستور داده بدون قید و شرط از او اطاعت کنند؟
ج – آنچه بیان شد، مربوط به ابتداى حاکمیت ابوبکر بود که از زبان خود وى نقل کردیم، اما پایان حکومت او را هم از زبان خودش بشنویم:
در آخرین روز حیات ابوبکر، عبدالرحمان بن عوف بر او وارد شد و خواست او را تسلّى دهد که ابوبکر گفت:
«اما انّى لا آسى الاّ على ثلاث فعلتهنّ وددت انّى لم افعلهنّ، ثلاث لم افعلهنّ وددت انّى فعلتهنّ، و ثلاث وددت انّى سألت رسولالله| عنهن فامّا الثلاث اتى فعلتها وددت انّى لم اکن فعلتها فوددت انّى لم اکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته و لو اغلق على حرب ووددت انّى یوم سقیفه بنى ساعده کنت قذفت الامر فى عنق احد الرجلین عمر او ابى عبیده، فکان امیرا و کنت وزیرا ووددت انّى اذا اتیت بالفجاه لم اکن احرقته و کنت قتلته بالحدید او اطلقته.»
اما من تأسف نمیخورم مگر بر سه کارى که انجام دادهام، ولى اى کاش انجام نمىدادم [از این قرارند]:
۱- اى کاش هرگز درِ خانه فاطمه ÷را نمىگشودم؛ گر چه آن در براى جنگ بسته شده بود؛([۵])
۲- اى کاش در روز «سقیفه بنىساعده» خلافت را به عمر یا ابوعبیده واگذار مىکردم و آنان حاکم بودند و من مشاور؛([۶])
۳- و اى کاش هنگامى که فجات([۷]) را آوردند او را نمىسوزاندم، بلکه او را با آهن مىکشتم یا آزاد مىکردم.
«و اما الثلاث التى ترکتها و وددت انّى فعلتها فوددت انّى یوم اتیت بالاشعث کنت ضربت عنقه فانّه یخیل الىّ انّه لا یرى شرّا الاّ اعان علیه و وددت انّى حیث وجّهت خالدا الى اهل الرده اقمت بذى القصّه فان ظفر المسلمون و الا کنت ردءا لهم وودت حیث وجّهت خالدا الى الشام کنت وجّهت عمر الى العراق فاکون قد بسطت کلتا یدى الیمین و الشمال فى سبیل الله»
و اما آن سه کارى که انجام ندادم و اى کاش انجام مىدادم [اینها بودند]:
۱- اى کاش روزى که اشعث را به عنوان اسیر نزد من آوردند گردنش را مىزدم؛([۸]) زیرا چنین به نظرم مىرسد که هیچ شرّى برایش پیش نیاید، مگر این که او به آن دامن زد.
۲- اى کاش وقتى خالد را براى جنگ مرتدان فرستادم، در ذىالقصه مىماندم که در صورت شکست مسلمانان به آنان کمک مىکردم؛([۹])
۳- و اى کاش هنگامى که خالد را براى فتح شام فرستادم عمر را نیز براى فتح عراق مىفرستادم به گونهاى که با هردو بازویم در راه خدا مىجنگیدم.
«و اما الثلاث اللواتى وددت انّى کنت سألت رسولالله| عنهنّ فوردت انّى سألته فیمن هذا الامر فکنّا لا ننازعه اهله و وددت انّى کنت سألته هل للانصار فى هذاالامر نصیب و وددت انّى سألته عن میراث العمه و ابنه الاخت، فانّ فى نفسى منهما حاجه.»([۱۰])
و اما آن سه چیزى که اى کاش از رسول خدا| مىپرسیدم: [از این قرار بودند]
۱- اى کاش از رسول خدا | مىپرسیدم که خلافت حق کیست، تا با صاحبان آن به نزاع برنخیزیم؛
۲- اى کاش از رسول خدا | مىپرسیدم که آیا انصار هم در خلافت حقى دارند یا نه؟
۳- اى کاش از رسول خدا | درباره ارث عمه و دختر خواهر مىپرسیدم؛ زیرا در دلم نسبت به ارث این دو شبههاى است.
آنچه بیان شد؛ سخنان ابوبکر در آخرین روز حیات او در این دنیاست. یکبار دیگر این مطالب را مرور کنید. سه کارى که ابوبکر انجام داده است و آرزو مىکرد که هرگز انجام نمىداد، که این مسأله مشروعیت حکومت او را زیر سؤال مىبرد، که بنا نداریم بیشتر آن را توضیح دهیم.
اما آن سه کارى که انجام نداده است و آرزو مىکرد که اى کاش انجام داده بود یک بار دیگر مرور کنید. در جریان حرکتهاى نظامى خالد که موجب اعتراض عمر – که هم یار صمیمى ابوبکر بود و در خیرخواهى او نسبت به ابوبکر شبههاى نیست – شده است، چه انسانهاى بىگناهى کشته شدند و چه اموالى به غارت رفت و چه هتک حرمتهایى که از زنان مسلمان شد و… که داستانى بسیار غمانگیز است
اما سه سؤالى که آرزو مىکرد، از رسول خدا | مىپرسید، قابل توجه است.
یکى از محورهاى سخنرانىهاى «حجهالوداع» رسول خدا | همین مسأله بود که اصحاب با صاحبان امر درگیر نشوند و یکى از مواردى که در پیمان عقبه دوم – که به «بیعه الحرب» شهرت یافت – این بود که مسلمانان با پیامبر| بیعت کردند که با صاحبان امر درگیر نشوند.
بدین ترتیب نمىتوان پذیرفت که با سابقه طرح این مسأله در بین مسلمانان، به خصوص در حجهالوداع – که ابوبکر حضور داشت – او نپرسیده باشد که صاحبان امر چه کسانى هستند، با این که او در سقیفه براى خارج کردن انصار از میدان خود را احق و أولى به خلافت مىدانست و حال که در پایان راه است از هجوم به خانه فاطمه ÷، که در واقع صاحب امر در آنجا بود، تأسف مىخورد و… که جاى توضیح بیشتر آن نیست.
اکنون سؤال این است که آیا شایسته است که چنین انسانى را با این اعترافات صریح، نسبت به کارهایى که نباید انجام مىداد و کارهایى که مىبایست انجام مىداد و انجام نداده است، مصداق اولى الامرى بدانیم که خداوند دستور داده است در هر شرایطى از او پیروى کنیم؟!
در ادامه، به نقد رأى یاد شده درباره عمر مىپردازیم:
۱- نقدهایى که بر همه صحابه به عنوان کلى مطرح شد بر او نیز وارد است؛
۲- عمر در به قدرت رسیدن ابوبکر و ادامه حکومت او نقش اساسى داشت؛ بنابر این او در کارهاى ابوبکر شریک است و بخش عمدهاى از نقدهایى که بر ابوبکر یاد شد، بر او نیز وارد است.
۳- اگر بخواهیم عملکرد عمر را نقد کنیم سخن بسیار طولانى خواهد بود و تنها به یک عملکرد او اشاره مىکنیم.
قرآن مىفرماید:
{وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}([۱۱])
و آیات دیگرى که به متابعت مطلق از رسول خدا | دستور مىدهد و آیاتى که سخن رسول خدا | را وحى مىداند نه سخن از روى هواى نفس؛
{وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى}([۱۲])
با این وصف، در روز پنجشنبه که رسول خدا | در حجرهاش در حضور اصحاب دستور داد [کاغذ و قلمى] بیاورید تا چیزى بنویسم که هرگز گمراه نشوید، عمر فریاد زد:
«ان الرجل لیهجر، حسبنا کتاب الله.»([۱۳])
اکنون سؤال این است که براستى کسى که با صراحت به مخالفت با دستور رسول خدا | برمىخیزد؛ همان أولى الامرى است که خداوند دستور داده است، در هر شرایطى، از او اطاعت کنند؟ و اگر شما در آنجا بودید، چه مىکردید؟ آیا به دستور رسول خدا | عمل مىکردید یا به دستور عمر؟
([۱۰]) تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۶۱۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲، ص ۴۶.
([۱۳]) صحیح، البخارى، کتاب المریض باب قول المریض قوموا عنّى؛ صحیح، مسلم، باب ترک الوصیه، ص ۷۶؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۵۵۲، ج ۴، ص ۳۰۸؛ تاریخ، طبرى، ج ۲، ص ۴۳۶؛ کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۲۰.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی