معناى ولایت
ابوهلال عسکرى، لغتشناس معروف عرب، در بحث فرق میان «مولى و ولى»، ولى را چنین معنى مىکند:
«واصل الولىّ جعل الثانى بعد الاول من غیر فصل من قولهم هذا یلى ذاک ولیا.»([۱])
«اصل معناى «ولىّ» قرار دادن دوم به جاى اول است بدون فاصله و این واژه از قول عرب گرفته شده است که این پشت سر آن مىآید.
راغب اصفهانى همین معنى را با شرح بیشترى آورده و مىنویسد:
«الوَلاء و التوالى ان یحصل شیئان فصاعدا حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما و یستعار ذلک للقرب من حیث المکان و من حیث النسبه و من حیث الدین و من حیث الصداقه و النصره و الاعتقاد و والولایه النصره و الولایه تولّى الامر و قیل الوِلایه و الوَلایه نحو الدِّلاله و الدَّلاله و حقیقته تولّى الامر و الولى و المولى یستعملان فى ذلک کل واحد منهما.»([۲])
«ولایت این است که حداقل دو چیز طورى به هم نزدیک شوند که بیگانهاى میان آنها نباشد و این معنى در نزدیکى از نظر مکان، نسبت، آیین، دوستى، یارى و اعتقاد کاربرد دارد. ولایت به معناى سرپرستى کار است. گفته شده ولایت و وَلایت مثل دِلالت و دَلالت است، ولى حقیقت آن سرپرستى در کار است و «ولى» و «مولى» هر دو در این معنى کاربرد دارند.
علامه طباطبایى & در این باره مىنویسد:
چون ولایت (به معناى) نزدیکى خاص است، هرگاه این «ولایت» در امور معنوى تصور شود، لازمهاش این است که ولى نسبت به آنچه ولایت دارد، داراى اختیاراتى باشد که دیگران این اختیارات را باید از طریق او کسب کنند. براین اساس هر نوع تصرفى که دیگرى مىتواند نسبت به آن چیز انجام دهد، تنها ولى قادر به انجام آن است؛ به عنوان مثال میت که مىتوانست نسبت به ترکهاش تصرف کند چون مالک بود، اکنون ولى او به دلیل وراثت در آن تصرف مىکند. همچنین ولى صغیر در اموال او تصرف مىکند؛ چون تدبیر امور صغیر بر عهده اوست. خداوند نیز ولى بندگان خود است؛ زیرا تدبیر امور آنان در دنیا و آخرت با اوست. همچنین خداوند ولى مؤمنان است؛ چون تدبیر امر دین آنان و دعوت به دین، توفیق آنان براى گرایش به دین و یارى دین بر عهده اوست. پیامبر نیز ولى مؤمنان است؛ چون او نسبت به قضاوت کردن میان آنان اختیار دارد. حاکم، ولى مردم است؛ چون متناسب با قدرتش در بین مردم حکم مىکند.
خلاصه آنکه معناى ولایت در موارد کاربرد آن، نوعى نزدیکى است که سبب مىشود ولى حق تصرف و تدبیر داشته باشد.([۳])