2 مهر 25, 1400

نسبت غلوّ به شیعیان

نسبت غلوّ به شیعیان

غالى شمردن شیعیان از طرف قلم بدستان و مزدوران قدرت‌هاى حاکم و غاصب صورت مى‏گرفته است. هدف اصلى آنان مخدوش نمودن چهره و سیماى نورانى اهل‏بیت^ و پیروان آنان بوده است؛ آنان تلاش می‌کردند تا دوستداران و پیروان اهل‏بیت^ را در زمره گمراهان نشان دهند. با عنایت و التفات به مبارزه و شورش شیعیان برضد حاکمان ستمگر و بى‏عدالت، انگ غلوّ را به عنوان حربه‏اى علیه آنان به کار گیرند، تا سبب دوام حکومت نامشروعشان را فراهم آورند.

نویسندگان آنان سعى داشتند، آغاز تشیع را با پیدایش غلات یکى دانسته و از قداست شیعیان در انظار عمومى بکاهند تا بدین وسیله به اهداف خویش که جلوه دادن تشیع به عنوان مکتبى افراطى، فرقه‏اى ضاله و خارج از دین اسلام است، نائل آیند.

آشوب طلبان فتنه‏جو -که خود داراى اندیشه‏هاى التقاطى و در واقع باطل‏گرایان حق‏نما هستند- چنان با لطایف الحیل مکتب الهى تشیع را نسبت به غلوّ مورد هدم و هجمه و تخریب قرار داده و القاء شبهه نموده‏اند که عالمان غیر معتقد به غالى‏گرى در تشیع نیز به گونه‏اى غیر مستقیم شیعه را دخیل دانسته‏اند.

بعضى گفته‏اند؛ اصل غلوّ عقاید معتدل شیعه بوده است که اذهان ضعیف و نیز مغرض، آنها را از حد منطقى خود خارج کرده و به غلوّ کشانیده است.[۱]

در پاسخ به این گروه باید گفت:

اصل غلو از ابتداى تاریخ بشر و از همان زمانهاى بـت‏پرستى و از زمان فراعنه مصر که ادعاى «اَنا ربّکم الاَْعْلى» داشتند و از زمانى که یهود «عُزَیْرُ» را پسر خداوند و از زمانى که مسیحیان مسیح را پسر خداوند و… مى‏دانستند وجود داشته است. بنابراین اصل غلو، مبالغه‏هاى بیش از حد، اوهام خیالات و خرافات مختلف در ادوار مختلف تاریخ بشر بوده است.

را کافر مى‏پندارند و اگر بنا باشد هر کسى را که متهم به بدعت شد، کافر بدانیم لازم مى‏آید که تمام گروه‌هاى اسلامى کافر باشند. بنابراین معیار در ردّ روایت این است انگ غلو به راویان و محدثان شیعه

آنانى که خلافت و حکومت، بیشتر از حقیقت و اسلامیت برای آنها اهمیّت داشت و ذوقیات خود را بر واقعیات تحمیل مى‏کردند؛ ترفندهاى خاصى مانند بدعت و غلو را بهانه‏اى برای عدم پذیرش روایت شیعیان قرار مى‏دادند؛ زیرا اینان مستندات محکمى در اینکه همه راویان و محدثان شیعى را متهم به بدعت کنند، نداشتند و از طرفى به دنبال راهى براى مبارزه با آنان بودند، به ناچار بدعت را به دو قسمت «صغرى» و «کبرى» تقسیم کرده و تشیع را بدعت صغرى شمرده‏اند.[۲] از نظر آنان مرتکب غلو شده و یا نشده باشند فرقى نداشته و روایتشان به دلیل بدعت صغرى از اعتبار ساقط مى‏شود.

این عمل نوع محدودنگرى افراطى، واگرایى، فتنه‏جویى و خارج شدن از طریقه و نظریه اعتدال است. این روش را مى‏توان از مبانى اسلام أموى دانست که هرگز درکى از مصالح عمومى اسلام نداشته و بانادیده گرفتن اصول و قواعد ارزشى، تصمیم و موضع نادرست اتخاذ مى‏نمودند.

آیا در تبارشناسى و ساختارشناسى قواعد علم حدیث شیعه بودن راوى جرم محسوب مى‏شود؟ مگر شرائط راوى غیر از این است که:

«العقل و الضبط و العداله و الاسلام مشروط لابد منها لقبول الروایه»[۳]

عقل و ضبط و عدالت و اسلام براى پذیرش روایت شرط است.

اگر این چهار شرط ملاک پذیرش روایت است، چگونه است که شیعه بودن را بدعت صغرا به حساب می‌آورند و هر گاه روایت مستند و صحیح منقول از راویان مکتب تشیع، طبق ذوقیات آنان نباشد، از پذیرش آن احادیث خوددارى مى‏نمایند.

دانشمندان اهل سنّت در رشته حدیث، قواعد و ضوابطى را در نقل حدیث شرط نموده‏اند:

«اجمع الجماهیر من ائمه الحدیث و الفقه عَلى اِنَّهُ یشترطُ فى الراوى اَن یکون عدلاً ضابطاً لما یروى بان یکون مسلماً بالغاً عاقلاً سلیماً مِن اسباب الفسق و خوارم المرؤه متیقظاً غیر مغفل حافظاً اَن حدّث عن حفظه ضابطاً لکتابه من التبدیل و التغییر اَن حَدّث عنه عالماً بما یحیل المعنى ان روى به.»[۴]

پیشوایان حدیث و فقه اجماع دارند که راوى نسبت به آنچه روایت مى‏کند، باید عادل و ضابط باشد. مسلمان بالغ، عاقل، به دور از اسباب فسق و از بین برنده مروت باشد. متوجه گفتارش باشد و از آن غافل نشود. اگر از حفظ نقل مى‏کند، حافظه قوى داشته باشد. اگر از روى نوشته نقل مى‏کند، نوشته‏اش را از هر نوع تغییر و تبدیل نگه دارد و اگر نقل به معنا مى‏کند به آنچه موجب تغییر معنا مى‏شود آشنا باشد.

این تمام شرائطى بود که کلیه بزرگان فقه و حدیث بر آن اجماع دارند که اگر راوى مسلمان و داراى چنین اوصافى بود، روایتش مورد پذیرش قرار مى‏گیرد.

امّا صد افسوس که اساس عملکرد برخى در این رابطه، تهاجم همه جانبه برضد مکتب و فرهنگ اصیل اهل‏بیت^ است و به محض شیعه بودن راوى، فوراً در آن شبهه نموده و آن را ردّ مى‏نمایند. این جمله «روایاتهم هى مِن مرویاتهم العجیبه»[۵] و امثال این جمله‏ها به کرات در کتب متعدده آنان دیده مى‏شود.

نباید اینگونه باشد که به محض اختلاف در نظریه‌های فقهى و کلامى و مکتبى، مخالف خود را مُبدع و اندیشه او را بدعت به حساب آوریم. اگر عقیده و میزان اعتقاد او در مسئله‏اى با ما همخوان نبود، وى را متهم به غلو نماییم. محدودنگرى، واگرایى، کثرت تهمت‌ها آن هم از نوع پرتاب کنندگى علیه راویان شیعه، به منظور مبارزه با علماء و پیشوایان این مکتب، تعجب برخى از عالمان اهل‏سنّت را نیز به دنبال داشته است تا جایى که مجبور به عکس‏العمل شده‏اند. «التحقیق اِنّه لا یزد کل مکفَّر ببدعه، لاَِن کلّ طائفه تدعّى ان مخالفیها مبتدعه و قد تبالغ فتکفر مخالفیها، فلو اخذ ذالک على الاطلاق لاِستلزم تکفیر جمیع الطوائف، فالمعتمد اِن الذى ترّد روایته من انکرا مراً متواتراً مِن الشرع معلوماً مِن الّذین بالضروره و کذا من اعتقد عکسه، فاما من لم یکن بهذه الصفه وانضم الى ذالک ضبطه لما یروى مع ورعه و تقواه فلا مانع من قبوله.»[۶]

تحقیق این است که کسانى که به بهانه بدعت تکفیر شده‏اند، روایاتشان ردّ نمى‏شود؛ زیرا هر گروهى ادعا مى‏کند که مخالفان او بدعت‏گذار هستند.چه اینکه در اندیشه خود زیاده‏روى مى‏کنند و در نتیجه مخالفان خود اگر کسى که راوى است امرى را انکار کند که به تواتر ثابت شده باشد که آن ضرورى دین است یا عکس آن را معتقد باشد و از طرفى ضابط و عادل باشد. مانعى از پذیرش روایت او نداریم.

بنابراین بسیارى از متهمان به بدعت افراد مورد اعتمادى هستند.

[۱]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص ۱۱۰، تهران سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۶۸ شمسى، به نقل از شبهه افکنان.

[۲]. تهانوى به نقل از احمد شاکر: فبدعهُ الصغری کغلوّ التّشیع او التّشیع بلا غلّو… القواعد فى علوم الحدیث، ص ۲۲۹.

[۳]. قواعد فى علم الحدیث ص ۱۹۷.

[۴]. تهانوى، القواعد فى علوم الحدیث ص ۱۹۷.

[۵]. التغییر الوسیط، ج ۴ ص ۲۰۰؛ التفسیر، الحدیث ج ۱۱ ص ۱۳۳.

[۶]. ابن حجر عسقلانى، شرح مشرح نخبه الفکر، ص ۵۲۲.

منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی

0 0 رای ها
امتیاز دهی به مطلب
اشتراک در
اطلاع دهید
guest
0 نظرها
بازخوردهای درون خطی
مشاهده همه نظرات