نسبت غلوّ به شیعیان
غالى شمردن شیعیان از طرف قلم بدستان و مزدوران قدرتهاى حاکم و غاصب صورت مىگرفته است. هدف اصلى آنان مخدوش نمودن چهره و سیماى نورانى اهلبیت^ و پیروان آنان بوده است؛ آنان تلاش میکردند تا دوستداران و پیروان اهلبیت^ را در زمره گمراهان نشان دهند. با عنایت و التفات به مبارزه و شورش شیعیان برضد حاکمان ستمگر و بىعدالت، انگ غلوّ را به عنوان حربهاى علیه آنان به کار گیرند، تا سبب دوام حکومت نامشروعشان را فراهم آورند.
نویسندگان آنان سعى داشتند، آغاز تشیع را با پیدایش غلات یکى دانسته و از قداست شیعیان در انظار عمومى بکاهند تا بدین وسیله به اهداف خویش که جلوه دادن تشیع به عنوان مکتبى افراطى، فرقهاى ضاله و خارج از دین اسلام است، نائل آیند.
آشوب طلبان فتنهجو -که خود داراى اندیشههاى التقاطى و در واقع باطلگرایان حقنما هستند- چنان با لطایف الحیل مکتب الهى تشیع را نسبت به غلوّ مورد هدم و هجمه و تخریب قرار داده و القاء شبهه نمودهاند که عالمان غیر معتقد به غالىگرى در تشیع نیز به گونهاى غیر مستقیم شیعه را دخیل دانستهاند.
بعضى گفتهاند؛ اصل غلوّ عقاید معتدل شیعه بوده است که اذهان ضعیف و نیز مغرض، آنها را از حد منطقى خود خارج کرده و به غلوّ کشانیده است.[۱]
در پاسخ به این گروه باید گفت:
اصل غلو از ابتداى تاریخ بشر و از همان زمانهاى بـتپرستى و از زمان فراعنه مصر که ادعاى «اَنا ربّکم الاَْعْلى» داشتند و از زمانى که یهود «عُزَیْرُ» را پسر خداوند و از زمانى که مسیحیان مسیح را پسر خداوند و… مىدانستند وجود داشته است. بنابراین اصل غلو، مبالغههاى بیش از حد، اوهام خیالات و خرافات مختلف در ادوار مختلف تاریخ بشر بوده است.
را کافر مىپندارند و اگر بنا باشد هر کسى را که متهم به بدعت شد، کافر بدانیم لازم مىآید که تمام گروههاى اسلامى کافر باشند. بنابراین معیار در ردّ روایت این است انگ غلو به راویان و محدثان شیعه
آنانى که خلافت و حکومت، بیشتر از حقیقت و اسلامیت برای آنها اهمیّت داشت و ذوقیات خود را بر واقعیات تحمیل مىکردند؛ ترفندهاى خاصى مانند بدعت و غلو را بهانهاى برای عدم پذیرش روایت شیعیان قرار مىدادند؛ زیرا اینان مستندات محکمى در اینکه همه راویان و محدثان شیعى را متهم به بدعت کنند، نداشتند و از طرفى به دنبال راهى براى مبارزه با آنان بودند، به ناچار بدعت را به دو قسمت «صغرى» و «کبرى» تقسیم کرده و تشیع را بدعت صغرى شمردهاند.[۲] از نظر آنان مرتکب غلو شده و یا نشده باشند فرقى نداشته و روایتشان به دلیل بدعت صغرى از اعتبار ساقط مىشود.
این عمل نوع محدودنگرى افراطى، واگرایى، فتنهجویى و خارج شدن از طریقه و نظریه اعتدال است. این روش را مىتوان از مبانى اسلام أموى دانست که هرگز درکى از مصالح عمومى اسلام نداشته و بانادیده گرفتن اصول و قواعد ارزشى، تصمیم و موضع نادرست اتخاذ مىنمودند.
آیا در تبارشناسى و ساختارشناسى قواعد علم حدیث شیعه بودن راوى جرم محسوب مىشود؟ مگر شرائط راوى غیر از این است که:
«العقل و الضبط و العداله و الاسلام مشروط لابد منها لقبول الروایه»[۳]
عقل و ضبط و عدالت و اسلام براى پذیرش روایت شرط است.
اگر این چهار شرط ملاک پذیرش روایت است، چگونه است که شیعه بودن را بدعت صغرا به حساب میآورند و هر گاه روایت مستند و صحیح منقول از راویان مکتب تشیع، طبق ذوقیات آنان نباشد، از پذیرش آن احادیث خوددارى مىنمایند.
دانشمندان اهل سنّت در رشته حدیث، قواعد و ضوابطى را در نقل حدیث شرط نمودهاند:
«اجمع الجماهیر من ائمه الحدیث و الفقه عَلى اِنَّهُ یشترطُ فى الراوى اَن یکون عدلاً ضابطاً لما یروى بان یکون مسلماً بالغاً عاقلاً سلیماً مِن اسباب الفسق و خوارم المرؤه متیقظاً غیر مغفل حافظاً اَن حدّث عن حفظه ضابطاً لکتابه من التبدیل و التغییر اَن حَدّث عنه عالماً بما یحیل المعنى ان روى به.»[۴]
پیشوایان حدیث و فقه اجماع دارند که راوى نسبت به آنچه روایت مىکند، باید عادل و ضابط باشد. مسلمان بالغ، عاقل، به دور از اسباب فسق و از بین برنده مروت باشد. متوجه گفتارش باشد و از آن غافل نشود. اگر از حفظ نقل مىکند، حافظه قوى داشته باشد. اگر از روى نوشته نقل مىکند، نوشتهاش را از هر نوع تغییر و تبدیل نگه دارد و اگر نقل به معنا مىکند به آنچه موجب تغییر معنا مىشود آشنا باشد.
این تمام شرائطى بود که کلیه بزرگان فقه و حدیث بر آن اجماع دارند که اگر راوى مسلمان و داراى چنین اوصافى بود، روایتش مورد پذیرش قرار مىگیرد.
امّا صد افسوس که اساس عملکرد برخى در این رابطه، تهاجم همه جانبه برضد مکتب و فرهنگ اصیل اهلبیت^ است و به محض شیعه بودن راوى، فوراً در آن شبهه نموده و آن را ردّ مىنمایند. این جمله «روایاتهم هى مِن مرویاتهم العجیبه»[۵] و امثال این جملهها به کرات در کتب متعدده آنان دیده مىشود.
نباید اینگونه باشد که به محض اختلاف در نظریههای فقهى و کلامى و مکتبى، مخالف خود را مُبدع و اندیشه او را بدعت به حساب آوریم. اگر عقیده و میزان اعتقاد او در مسئلهاى با ما همخوان نبود، وى را متهم به غلو نماییم. محدودنگرى، واگرایى، کثرت تهمتها آن هم از نوع پرتاب کنندگى علیه راویان شیعه، به منظور مبارزه با علماء و پیشوایان این مکتب، تعجب برخى از عالمان اهلسنّت را نیز به دنبال داشته است تا جایى که مجبور به عکسالعمل شدهاند. «التحقیق اِنّه لا یزد کل مکفَّر ببدعه، لاَِن کلّ طائفه تدعّى ان مخالفیها مبتدعه و قد تبالغ فتکفر مخالفیها، فلو اخذ ذالک على الاطلاق لاِستلزم تکفیر جمیع الطوائف، فالمعتمد اِن الذى ترّد روایته من انکرا مراً متواتراً مِن الشرع معلوماً مِن الّذین بالضروره و کذا من اعتقد عکسه، فاما من لم یکن بهذه الصفه وانضم الى ذالک ضبطه لما یروى مع ورعه و تقواه فلا مانع من قبوله.»[۶]
تحقیق این است که کسانى که به بهانه بدعت تکفیر شدهاند، روایاتشان ردّ نمىشود؛ زیرا هر گروهى ادعا مىکند که مخالفان او بدعتگذار هستند.چه اینکه در اندیشه خود زیادهروى مىکنند و در نتیجه مخالفان خود اگر کسى که راوى است امرى را انکار کند که به تواتر ثابت شده باشد که آن ضرورى دین است یا عکس آن را معتقد باشد و از طرفى ضابط و عادل باشد. مانعى از پذیرش روایت او نداریم.
بنابراین بسیارى از متهمان به بدعت افراد مورد اعتمادى هستند.
[۱]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص ۱۱۰، تهران سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۶۸ شمسى، به نقل از شبهه افکنان.
[۲]. تهانوى به نقل از احمد شاکر: فبدعهُ الصغری کغلوّ التّشیع او التّشیع بلا غلّو… القواعد فى علوم الحدیث، ص ۲۲۹.
[۳]. قواعد فى علم الحدیث ص ۱۹۷.
[۴]. تهانوى، القواعد فى علوم الحدیث ص ۱۹۷.
[۵]. التغییر الوسیط، ج ۴ ص ۲۰۰؛ التفسیر، الحدیث ج ۱۱ ص ۱۳۳.
[۶]. ابن حجر عسقلانى، شرح مشرح نخبه الفکر، ص ۵۲۲.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی