نفی حدیث «یومالدار» توسط ابن تیمیه و رد آن
نفی حدیث «یومالدار»
حدیث یوم الدار که مقام امامت حضرت امیر× را در زمانی که به ابوطالب گفتند: باید از پسرت فرمانبری کنی، مطرح میکند. ابنتیمیه در ذیل حدیث یومالدار چنین گفته:
هذا الحدیث کذب عند اهل المعرفه بالحدیث، فما من عالم یعرف الحدیث الا و هم یعلم انه کذب موضوع… .([۱])
این حدیث نزد آگاهان به حدیث، دروغ است، بنابراین هیچ عالمی نیست که از این حدیث اطلاع داشته باشد مگر اینکه آن را دروغ و جعلی بداند.
نقد و بررسی:
در کتب اهل تسنن اینگونه از رسولخدا| نقل شده است که:
…فأیکم یوازرنی علی هذا الامر، علی أن یکون أخی و وصیی وخلیفتی فیکم فأحجم القوم عنها جمیعا، وقلت: أنا ـ وأنی لأحدثهم سنا وأرمصهم عینا، وأعظمهم بطنا، وأحمشهم ساقا أنا یا رسولالله أکون وزیرک علیه، فأعاد القول، فأمسکوا واعدت ما قلت، فأخذ برقبتی، ثم قال لهم هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم، فاسمعوا له وأطیعوا. فقام القوم یضحکون، ویقولون لأبیطالب قد امرک أن تسمع لابنک وتطیع.
علی× میفرماید: … پیامبر اکرم| فرمودند: اى فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند که من جوانى را در میان عرب سراغ ندارم که براى قوم خود آورده باشد، بهتر از آنچه که من براى شما آوردهام. بهراستى که من خیر دنیا و آخرت را برایتان آوردهام و خدایم به من فرمان داده است که شما را دعوت کنم. پس کدام یک از شما مرا در این امر یارى میکند تا اینکه برادر، وصى و خلیفه من در میان شما گردد؟ پس همه آن مردم ساکت ماندند.
حضرت امیر× میگوید: عرض کردم: … من شما را در آن کار یارى میکنم اى پیامبر خدا|! پس دست به گردن من انداخت و گفت: این، برادر، وصى و خلیفه من در میان شماست، حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. پس مردم از جا بلند شدند در حالىکه میخندیدند و به ابوطالب میگفتند: به تو امر کرد تا از پسرت حرف شنوى داشته باشى و از او فرمان ببرى.([۲])
همچنین ابنتیمیه در سند روایت طبرى مناقشه کرده و میگوید:
در سند آن ابومریم کوفى است که اجماع بر ترک او است. و احمد او را غیر ثقه و ابنالمدینى او را متّهم به جعل حدیث کرده است.
و نیز در سند ابن ابىحاتم به جهت وجود «عبدالله بن عبدالقدوس» در آن مناقشه کرده و گفته:
دارقطنى او را تضعیف کرده و نسائى او را غیر ثقه معرفى کرده است.
و ابنمعین میگوید:
او چیزى به حساب نمیآید، او رافضى خبیثى است.([۳])
سخن ابنتیمیه باطل است، زیرا:
اولاً: عدهاى از علماى اهل تسنن، حدیث «یوم الدار» را توثیق کرده و برخى نیز آن را از مسلّمات تاریخى دانستهاند.
ثانیاً: تضعیف اینگونه روایات به جهت وجود اشخاصى است که متّصف به تشیعاند، با آنکه اهلتسنن تصریح به صداقت آنها دارند، از طرفی تضعیفهایى که جنبه مذهبى دارد بىاعتبار است.
ثالثاً: در مورد ابومریم، برخى از رجالیین اهل تسنن او را مورد مدح قرار دادهاند، که از آن جمله ابنعقده است. او مدح ابومریم را از حد گذرانده است([۴]) و شعبه او را ستایش نموده است.([۵])
ذهبى درباره او مىگوید:
او داراى اعتنا به علم رجال بوده است.([۶])
و اگر تصریح به سبب تضعیف ابومریم کردهاند، به جهت تشیع او بوده است، در حالىکه ابنحجر و دیگران تصریح دارند بر اینکه تشیع راوى به وثاقت و صدق او و در نتیجه صحّت روایت او ضررى وارد نمىکند.([۷]) شاهد این مطلب این است که صاحبان صحاح، حتى بخارى و مسلم از دهها نفر از شیعیان روایت نقل کردهاند.
رابعاً: احمدبن حنبل قضیه «یوم الدار» را با سند صحیح نقل کرده که در آن ابومریم وجود ندارد.([۸]) و بر فرض ضعف برخى از اسناد، از آنجا که حدیث «یوم الدار» مستفیض است، برخى از سندها مىتواند برخى دیگر را تقویت کند، و لذا ضعف برخى از رجال حدیث در بعضى از سندها مضرّ به حدیث نیست.
خامساً: در مورد عبداللهبن عبدالقدوس نیز برخى از رجالیین او را توثیق نمودهاند که از آن جمله ابنحجر در «تقریب التهذیب» است که او را «صدوق» معرفى کرده است و نیز در «تهذیب التهذیب» از محمّدبن عیسى نقل کرده که او ثقه است. و نیز ابنحبان او را در زمره ثقات به حساب آورده است و او از رجال ترمذى است، و مىدانیم که مدح این دسته مقدم بر جرح دیگران است؛ زیرا جرح دیگران جنبه مذهبى دارد، به جهت اینکه او در ظاهر شیعه بوده است. از این رو ابنعدى مىگوید: عموم روایاتش در ذکر فضائل اهلبیت^ است. آیا مىتوان کسى که فضائل اهلبیت را نقل کرده به مجرد این عمل نیکو، او را تضعیف نمود؟
۱۳. انکار حدیث «طیر
[۱]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۷، ص۳۰۲.
[۲]) البغوی، تفسیر البغوی، ج۳، ص۴۰۰؛ الحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۸۶؛ المتقی الهندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۴؛ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغهًْ، ج۱۳، ص۲۱۱؛ ابنعساکر، تاریخ مدینهًْ دمشق، ج۴۲، ص۴۹؛ احمد، مناقب علیبن أبیطالب× وما نزل من القرآن فی علی×، ص۲۹۰؛ الطبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳؛ ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، ص۸؛ ابنجبر، نهج الایمان، ص۲۳۵.
[۳]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۴، ص۸۳ ـ ۸۱.
[۴]) ذهبی، محمد، لسان المیزان، ج۴، ص۴۳.
[۵]) همان.
[۶]) ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۴۱.
[۷]) مقدمه فتح البارى.
[۸]) شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۱، ص۱۱۱.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی