1 شهریور 10, 1400

نکوهش عملکرد یزید از دیدگاه شیعه([۱])

نکوهش عملکرد یزید از دیدگاه شیعه([۱])

شیعیان نیز یزید بن معاویه را قاتل امام حسین× معرفی کرده‌اند و حتی یک نظریه‌‌ی مخالف هم در این مورد وجود ندارد و به مستنداتی استناد می‌کنند که در کتب اهل تسنن تصریح شده و به هیچ وجه قابل رد و انکار نیست، از جمله‌ی آن اعتراف ابن‌عباس است.

ماجرای ابن‌عباس و یزید

عبدالله‌بن زبیر از مخالفان سرسخت یزید است که از ابن‌عباس تقاضای بیعت کرد اما او نپذیرفت.

یزید پس از آگاهی از موضوع، نامه‌ای به ابن‌عباس نوشت و او را دعوت به بیعت کرد. ابن‌عباس در جواب نامه‌اش، نامه‌ای نوشت که در واقع جز محاکمه‌ی یزید و رسوایی وی چیز دیگری نیست.

یعقوبی، مورّخ نامدار، متن این نامه را این‌چنین آورده است:

من عبدالله‌بن عباس الی یزید بن معاویه، اما بعد فقد بلغنی کتابک بذکر دعاء ابن الزبیر ایای الی نفسه وامتناعی علیه فی الذی دعانی الیه من بیعته. فان یک ذلک کما بلغک، فلست حمدک اردت، و لا ودک، ولکن الله بالذی انوی علیم. وزعمت انک لست بناس ودی فلعمری ما تؤتینا مما فی یدیک من حقنا الا القلیل، وانک لتجسس عنا منه العریض الطویل، وسألتنی ان احث الناس علیک وأخذلهم عن ابن‌الزبیر، فلا، ولا‌سرورا ولا‌حبورا، وانت قتلت الحسین‌بن علی، بفیک الکثکث ولک الاثلب، … نسیت قتلک حسینا وفتیان بنی عبدالمطلب مصابیح الدجی، ونجوم الأعلام، غادرهم جنودک مصر عین فی صعید، مرملین بالتراب، مسلوبین بالعراء، لامکفنین، تسفی علیهم الریاح، وتعاورهم الذئاب، وتنشی بهم عرج الضباع، حتی أتاح‌الله لهم اقواماً لم یشترکوا فی دمائهم، فأجنوهم فی اکفانهم، وبی والله وبهم عززت وجلست مجلسک الذی جلست یا یزید… فلست بناس اطرادک الحسین‌بن علی من حرم رسول‌الله الی حرم‌الله ودسک إلیه الرجال تغتاله، فاشخصته من حرم‌الله الی الکوفه فخرج منها خائفا یترقب، وقد کان أعز اهل البطحاء بالبطحاء قدیما. وأعز أهلها بها حدیثا، وأطوع أهل الحرمین بالحرمین لو تبوأ بها مقاما واستحل بها قتالا ولکن کره أن یکون هو الذی یستحل حرمه البیت وحرمه رسول‌الله… .([۲])

نامه‌ات را که در آن نوشته بودی من دعوت پسر زبیر را برای بیعت با او رد کرده‌ام خواندم، امتناع من نه به جهت خوش آمدن و دوستی با تو است، تو همان کسی هستی که حقوق ما را ضایع کرده‌ای و از من خواسته‌ای تا مردم را برای بیعت با تو ترغیب و تشویق کنم و از فرزند زبیر دوری نمایم، چنین کاری امکان ندارد؛ زیرا تو قاتل حسین‌بن علی هستی، دهانت پر از خاک باد! تو آمیخته‌ به همه‌ی زشتی‌هایی!… آیا به قتل رساندن حسین و فرزندان عبدالمطلب را فراموش کرده‌ای، کسانی که چراغ‌های روشن و ستارگان هدایت بودند، سربازانت آنان را به خاک و خون کشیدند و بدن‌های آنان را بدون غسل و کفن رها کردند تا افرادی که در قتل آنان شرکت نداشتند آنان را دفن نمودند… ای یزید! فراموش نکرده‌ام که تو حسین را از حرم خدا به کوفه کشاندی و او هراسناک حرم خدا را ترک کرد، کسی که عزیزترین و بزرگوارترین اهل حرم بود و…

ابن‌عباس، در این نامه یزید را نه تنها به قتل امام حسین× سرزنش می‌کند، بلکه نوعی محکمه‌ی تاریخی تشکیل می‌دهد و او را از نشستن بر مسند خلافت با وجود ارتکاب اعمال این چنینی مذّمت می‌نماید.

اشکال

در برابر سند و نقل تاریخی پیشین، عده‌ای سعی کرده‌اند تا نقل دیگری را جعل کنند تا اینگونه آبروی خود و یزید را حفظ کنند. لذا این‌گونه اشکال می‌کنند:

لما قدم ابن‌عباس وافدا علی معاویه امر معاویه ابنه یزید ان یأتیه… أی ان یأتی ابن‌عباس… فاتاه فی منزلته، فرحّب به ابن‌عباس وحدثه، فلما خرج قال ابن‌عباس، اذا ذهبه بنوحرب ذهب علماء الناس.([۳])

ابن عباس به دیدن معاویه رفت، به پسرش یزید دستور داد تا از ابن‌عباس دیدن کند، یزید به محل سکونت ابن‌عباس رفت، ابن‌عباس یزید را احترام کرد، و با وی هم‌سخن شدند، پس از بیرون رفتن یزید گفت: وقتی که فرزندان حرب، جد معاویه، ‌از بین رفتند، دانشمندان هم نابود خواهند شد.

کنایه از آن‌که اینان پاسداران علم و حامیان و صاحبان فکر و اندیشه هستند.

پاسخ:

تفسیر این سخن مذمّت یزید است؛ زیرا تصریح دارد به این‌که فرزندان «حرب» اساس دین و دیانت و دانش را تا وقتی که باقی باشند نابود خواهند کرد.

و از طرفی با حدیثی که ابن‌عباس از رسول خدا| نقل کرده است، منافات دارد؛

اخرج إبن أبی‌حاتم وإبن‌مردویه والبیهقی فی الدلائل وابن‌عساکر عن سعید‌بن المسیب، قال: رأی رسول الله| بنی‌أمیه علی المنابر، فساء ذلک.

رسول خدا| دید که بنی‌امیه از منبرها بالا می‌روند و آن حضرت از دیدن این صحنه ناراحت شدند.([۴])

فخر رازی در توضیح متن فوق می‌گوید:

وهذا قول ابن عباس فی رواته عطاء.

این سخن در روایت عطاء از قول ابن‌عباس می‌باشد.([۵])

[۱]) ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۰

[۲]) یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۲۴۷.

[۳]) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهًْ والنهایه، ج‌۸، ص‌۲۲۸؛ ابن عساکر، علی، تاریخ دمشق، ج‌۶۵، ص‌۴۰۳.

[۴]) سیوطی، عبدالرحمن، الدر المنثور، ج‌۴، ص‌۱۹۱.

[۵]) رازی، محمد، تفسیر فخر رازی، ج‌۱۰، ص‌۲۳۸.

منبع : مجمع جهانی شیعه شناسی

0 0 رای ها
امتیاز دهی به مطلب
اشتراک در
اطلاع دهید
guest
0 نظرها
بازخوردهای درون خطی
مشاهده همه نظرات